خرمگسلغتنامه دهخداخرمگس . [ خ َ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) مگس کلان که بر جراحت کرم می اندازد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مگس درشت که غالباً در باغها و بر درختان گرد آید. مگس درشت سایر حیوانات یا همج که بر روی گوسپندان نشیند. مگس خر. (یادداشت بخط مؤلف ). نُعَرة. (زمخشری ). هَمَج .عنتر [ ع َ ت َ <sp
خرمگسفرهنگ فارسی عمیدنوعی مگس درشت با خرطومی کوتاه و برجسته که در جاهای مرطوب تخمگذاری میکند.⟨ خرمگس معرکه: [عامیانه، مجاز] مزاحم: برخرمگس معرکه لعنت!
خرمگسفرهنگ فارسی معین(خَ. مَ گَ) (اِمر.) نوعی مگس که بزرگتر از مگس های معمولی است و دارای خرطومی کوتاه است . ؛ ~ِ معرکه الف - مزاحم . ب - بیگانه .
خرامشلغتنامه دهخداخرامش . [ خ َ م ِ ] (اِمص ) عمل خرامیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خوشی : بماند بزاری روانش بجای خرامش نیابد بدیگر سرای .فردوسی . || حرکت بناز : گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان بهر خرامش
خرموشلغتنامه دهخداخرموش . [ خ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از موش است که اندکی از خرگوش کوچکتر باشد و گربه آنرا نتواند گرفت بلکه بسیار باشد که با گربه جنگ کند و غالب آید. آنرا بهندی کهوس گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : یابویی