خدمتکارلغتنامه دهخداخدمتکار. [ خ ِ م َ ] (اِ مرکب ) خدمتگار. پرستار. نوکر. چاکر. بنده . چاکر اعم از کنیز و غلام . بلون . (از برهان قاطع). زوار. زواه . زاور. زواره . (از ناظم الاطباء). بنده . خادم . خدمتگر. گماشته . ملازم . (آنندراج ) (یادداشت بخط مؤلف ). تُؤّثور. (از منتهی الارب ). ج ، خدمتکار
خدمتکار، خدمتکارفرهنگ مترادف و متضادبنده، پرستار، پیشخدمت، پیشکار، چاکر، خادم، خدمتگزار، غلام، فراش، فرمانبر، کنیز، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم
خدمتکار، خدمتکارفرهنگ مترادف و متضادبنده، پرستار، پیشخدمت، پیشکار، چاکر، خادم، خدمتگزار، غلام، فراش، فرمانبر، کنیز، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم
خدمتکاریلغتنامه دهخداخدمتکاری . [ خ ِم َ ] (حامص مرکب ) عمل خدمتکار. پرستاری . چاکری . نوکری . (ناظم الاطباء). وَصافَه . ایضاف . (منتهی الارب ). بندگی . کنیزی . غلامی : من بنده در مراسم خدمتگاری و لوازم حق گزاری تقصیر و غفلت جایز نداشته ام . (سندبادنامه ص <span class="hl"
خدمتکاریلغتنامه دهخداخدمتکاری . [ خ ِم َ ] (حامص مرکب ) عمل خدمتکار. پرستاری . چاکری . نوکری . (ناظم الاطباء). وَصافَه . ایضاف . (منتهی الارب ). بندگی . کنیزی . غلامی : من بنده در مراسم خدمتگاری و لوازم حق گزاری تقصیر و غفلت جایز نداشته ام . (سندبادنامه ص <span class="hl"
خدمتکار، خدمتکارفرهنگ مترادف و متضادبنده، پرستار، پیشخدمت، پیشکار، چاکر، خادم، خدمتگزار، غلام، فراش، فرمانبر، کنیز، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم