خدلغتنامه دهخداخد. [ خ َدد ] (ع اِ) رخسار و آن دو باشد و مذکر است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رخساره . (غیاث اللغات ). رخ . (دستور اللغة نطنزی ) (حبیش تفلیسی ) (میرسیدشریف جرجانی ) (ترجمان عادل بن علی ). دیباچه ٔ روی . عذار. هر یک از دو جانب روی . رو. صورت . ج ، خُدود، خِ
خدلغتنامه دهخداخد. [ خ َدد ] (ع مص ) زمین کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). شکافتن زمین . (منتهی الارب ). || گود کردن زمین . حفر کردن زمین . یقال : خد السیل الارض و فی الارض . || با دندان جسم چیزی را دریدن . (از معجم الوسیط). || داغ بر صورت شترزدن . (از معجم الوسیط). || اثر در ش
عوارض خط پرسرنشینhigh-occupancy toll, HOTواژههای مصوب فرهنگستانعوارضی که از خودروهای تکسرنشینی اخذ میشود که از خطوط یا راههای مختص به خودروهای پرسرنشین عبور میکنند
خدمتکار، خدمتکارفرهنگ مترادف و متضادبنده، پرستار، پیشخدمت، پیشکار، چاکر، خادم، خدمتگزار، غلام، فراش، فرمانبر، کنیز، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم
خدمتگزار، خدمتگزارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بنده، پیشکار، خادم، خدمتکار، نوکر ≠ ارباب، مخدوم ۲. کارمند، مستخدم دولت ۳. چاکر ۴. پرستار، تیمارگر ۵. کسی که خدمت میکند
بیخود بیخودلغتنامه دهخدابیخود بیخود. [ خوَدْ خوَدْ / خُدْ خُدْ ] (ق مرکب ) در تداول ، از روی دیوانگی و از روی بی فکری . (از ناظم الاطباء).
خدادادلغتنامه دهخداخداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است . (از ناظم الاطباء).
خدارةلغتنامه دهخداخدارة. [ خ ِ رَ ] (ع اِمص ) پرده نشینی . (آنندراج ). رجوع به خدارت در این لغت نامه شود.
خدادادلغتنامه دهخداخداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام مملکتی که سلطان تیپو پادشاه میسوری در آن سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء).
خدیسرلغتنامه دهخداخدیسر. [ خ ُ س َ ] (اِخ ) نام شهری است به ماوراءالنهر در سرحد اشروسنه . (معجم البلدان ).
خورشیدخدلغتنامه دهخداخورشیدخد. [ خوَرْ / خُرْ خ َ ] (ص مرکب ) خورشیدگونه . با گونه ٔ گلگون : نوروز روز خرمی بی عدد بودروز طواف ساقی خورشیدخد بود.منوچهری .
سمن خدلغتنامه دهخداسمن خد. [ س َ م َ خ َدد / خ َ ] (ص مرکب ) آنکه رخسار وی مانند یاسمن سپید و خوشبوی باشد. (ناظم الاطباء) : لطیف اندامی ، ماهرویی ، سلسله مویی ، عنبرجعدی ، سمن خدی . (سندبادنامه ص 259).<b