خاکسار، خاکسارفرهنگ مترادف و متضاد۱. افتاده، خاشع، خاکی، درویش، فروتن، متواضع ≠ مغرور ۲. بیقدر، پست، خوار، ذلیل ۳. خاکسان، خاکنهاد ۴. خاکنشین، خاکسترنشین ۵. فانی
خاکسارلغتنامه دهخداخاکسار. (اِخ ) شکراﷲخان خاکسار شاعر هندی است که صاحب دیوان مرتبی می باشد. وفاتش به سال 1108 هَ . ق . اتفاق افتاد. (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013).
خاکسارلغتنامه دهخداخاکسار. (ص مرکب ) بمعنی خاک مانند است چه سار بمعنی مانند هم آمده است .(برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : آنکه راه خلاف تو سپرداگر آبست خاکسار شود. مسعودسعد. || کنایه از چیزی گردآلود است . (برهان قاطع) (غیاث ا
خاکسارفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] = فروتن۲. [مجاز] خوار؛ ذلیل.۳. [مجاز] = خاکزاد۴. [قدیمی] خاکآلوده.۵. [مجاز] حقیر؛ ناچیز: ◻︎ گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱: ۱۹۶).