خانه شاگردلغتنامه دهخداخانه شاگرد. [ ن َ / ن ِ گ ِ ] (اِ مرکب ) پسربچه هایی که به نوکری به خانه می برند. پسربچه هایی که کارهای کوچک خانه را انجام می دهند. وردست .
پیراهن طلاییyellow jersey,maillot jauneواژههای مصوب فرهنگستاندر دور فرانسه، پیراهنی که در پایان هر مرحله به پیشتاز ردهبندی کلی اعطا میشود و او آن را در مرحلة بعد به تن میکند
خانه خانهلغتنامه دهخداخانه خانه . [ ن َ / ن ِ / ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تخلخل . متخلخل . سوراخ سوراخ . (ناظم الاطباء). || بسیاربسیار. (آنندراج ) : ز گیسو نافه نا
چیکولغتنامه دهخداچیکو. (اِ) پادو. خانه شاگرد. (در تداول آبادان و نواحی اطراف آن ). (یادداشت مؤلف ).
pageدیکشنری انگلیسی به فارسیصفحه، برگ، پادو، غلام، خانه شاگرد، پسر بچه، پیشخدمتی کردن، صفحات را نمره گذاری کردن
غلام بچهفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ چِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پسر نابالغ که در خانه بزرگان و شاهان قاجار خدمت می کردند، خانه شاگرد.
پادوفرهنگ فارسی عمید۱. شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده میشود.۲. خانهشاگرد.۳. کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند.
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 60 هزارگزی باختر مهاباد و مسیر شوسه ٔ خانه به نقده . این ده در جلگه قرار دارد و آب و هوایش سرد و سالم است . سکنه ٔ آن 51 تن که س
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت هزارگزی غرب حکومت درجه ٔ 4 کرخ از اعمال هرات واقع در خط 62 درجه و 39دقیقه و 48 ثانیه ٔ طول شرقی و خ
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) محلی است به فاصله ٔ 9 هزارگزی جنوب علاقه ٔ شیرزاد از اعمال حکومت درجه اول خوگیانی ولایت مشرق ، واقع در 69 درجه و 54دقیقه ٔ طول شرقی و خط <span class="hl
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن ِ ] (اِخ ) موضعی است در سر حد ایران و عراق ، بر سر راه قدیمی که عراق و سوریه را به ایران مربوط میسازد. (از جغرافیای غرب ایران ص 255). این محل در هفتاد هزارگزی حیدرآباد و 136 هزارگزی سرحد عراق واقع
دامق آباد رودخانهلغتنامه دهخدادامق آباد رودخانه . [ م َ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 40هزارگزی شمال خاوری کرمان و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرمان به زاهدان . کوهستانی و سردسیرست . و دارای <span c
دباغخانهلغتنامه دهخدادباغخانه . [ دَب ْ با ن َ ] (اِخ ) نام محلتی به تهران . || نام تکیه ای به محله ٔ دباغخانه ٔ تهران .
داودخانهلغتنامه دهخداداودخانه . [ وو ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. واقع در 10هزارگزی باختر کیوی و 6هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . دارای 137 سکنه . آب آن از چشم
داوری خانهلغتنامه دهخداداوری خانه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محکمة. (منتهی الارب ). دادگاه . دیوانخانه . جای عدالت . عدلیه .