خاطرخواهلغتنامه دهخداخاطرخواه . [ طِ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) عاشق (در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه . مورد میل : صفحه ٔ تصویر عالم دیده ایم هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما. واضح (از آنندراج ).آه در دل ناله بر
خاطرخواهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] عاشق؛ دوستدار؛ هواخواه.۲. (صفت) موافق میل و خواهش: ◻︎ آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی: لغتنامه: خاطرخواه).
خاطرخواهیفرهنگ مترادف و متضادتعشق، دلبستگی، دلدادگی، شیفتگی، عشق، علاقه، علاقهمندی، محبت، مهر ≠ بیزاری
خاطرخواه شدنلغتنامه دهخداخاطرخواه شدن . [ طِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عاشق شدن . دل باختن . تعلق خاطر پیدا کردن .
خاطرخواهیفرهنگ مترادف و متضادتعشق، دلبستگی، دلدادگی، شیفتگی، عشق، علاقه، علاقهمندی، محبت، مهر ≠ بیزاری
خاطرخواه شدنلغتنامه دهخداخاطرخواه شدن . [ طِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عاشق شدن . دل باختن . تعلق خاطر پیدا کردن .
fondestدیکشنری انگلیسی به فارسیپرطرفدارترین، مایل، علاقمند، عاشق، شیفته، مشتاق، خاطرخواه، انس گرفته، خواهان
خاطرخواه شدنلغتنامه دهخداخاطرخواه شدن . [ طِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عاشق شدن . دل باختن . تعلق خاطر پیدا کردن .