حیاملغتنامه دهخداحیام . (ع مص ) قصد کار کردن . (منتهی الارب ). قصد و طلب کاری کردن .(ناظم الاطباء). آهنگ کردن . حوم . رجوع به حوم شود.
خط نشانهرویline of aimواژههای مصوب فرهنگستانخطی فرضی از نگاه شخص توپچی یا تیرانداز که در امتداد آن، هدف قابل رؤیت است
سازندة تجهیزات اصلoriginal equipment manufacturer, OEMواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که محصولی را بهعنوان ماده یا قطعه یا افزار اصل برای استفاده در محصول شرکت دیگری تولید میکند
سرِ پولat the money, ATMواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن قیمت اصابت اختیارنامة خرید یا فروش دارایی مبنا با قیمت بازار برابر است متـ . اختیارنامة سرِ پول at the money option
حواملغتنامه دهخداحوام . [ ح ِ ] (ع مص ) حیام . حوم . قصد کارکردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن . رجوع به حوم شود.
حائملغتنامه دهخداحائم . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَوم و حَوام و حیام و حومان . گرد چیزی گردنده . ج ، حوم . || قاصد و عازم و آهنگ کننده ٔ کاری . ج ، حُوّم . || تشنه . ظمآن . عطشان . ج ، حوائم ، حُوّم .