حصافتلغتنامه دهخداحصافت . [ ح َ ف َ ] (ع اِمص ) استواری خرد. استوارخرد شدن . خردمندی . تمام خرد شدن . (دهار). محکم عقل بودن . استواری عقل . (غیاث ). محکمی عقل . جودت رای .متانت رای . تمام خردی . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). قوی رایی . تمام خرد و قوی رای شدن . تمام خرد شدن . (زوزنی ). حصافت رای
اسویفتلغتنامه دهخدااسویفت . [ اِس ْ ] (اِخ ) سویفت . جاناتان . یکی از معروف ترین نویسندگان انگلستان از اهالی ایرلند. مولد وی 1667 م . بشهر دوبلن و وفات در همان شهر 1745. وی مدتی مدید به امور سیاسی سرگرم بود. و مقالاتی در جرائد
اشگفتلغتنامه دهخدااشگفت . [ اِ گ َ ] (اِ) غار و رخنه ٔ کوه باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). و اصل در آن شگاف و شگافته بوده است .(آنندراج ). در فرهنگ جهانگیری بمعنی غار است . و شگفت هم گویند. (شعوری ). و رجوع به اشکفت و شکفت شود.
اشگفتلغتنامه دهخدااشگفت . [ اِ گ ِ ] (اِ) عجب که از تعجب باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). عجب و آنرا شگفت نیز گویند و در مقام تعجب شگفتا نیز گویند مانند ای عجب . (از آنندراج )(انجمن آرا). عجب . (جهانگیری ). || حیرت و تعجب و اضطراب ناگهانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به شگفت و شکفت و اشکفت شود.
اشگفتلغتنامه دهخدااشگفت . [ اِ گ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) شکفتن گل . (برهان ) (آنندراج ). شکفته شده . (ناظم الاطباء). از شِگُفتَن باز شدن گل . (شعوری ). شکفتگی گل . (هفت قلزم ). و رجوع به اِشکُفت و شکفتن و اشکفتن شود.
حصفلغتنامه دهخداحصف . [ ح َ ص َ ] (ع مص ) با گر خشک گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مبتلا به گر خشک و جرب یابس شدن . || (اِمص ) حصافت . استواری خرد. استوارخرد گردیدن .
حصانتلغتنامه دهخداحصانت . [ ح َ ن َ ] (ع اِمص ) حصافت . استواری . محکمی . استحکام . استوار شدن حصار و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ): و با عقل خود آن یک حصن بی حصانت را... (جهانگشای جوینی ). || پارسائی . (زمخشری ). پرهیزکار شدن . نهفته شدن زن . (تاج المصادر بیهقی ).
رملةلغتنامه دهخدارملة. [ رَ ل َ ] (اِخ ) دختر ابوسفیان بن حرب بن امیه . از صحابه و از زنهای پیغمبر (ص ) و مکنی به ام حبیبه بود. وی خواهر معاویه و از فصحای قریش و به اصابت رای و حصافت نامبردار بود. ابتدا عبیداﷲبن جحش او را بزنی گرفت و با وی در هجرت ثانی به حبشه مهاجرت کرد. سپس عبیداﷲ از اسلام
صرامتلغتنامه دهخداصرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صراح ). بریدن . (غیاث از صراح ). || (اِمص ) بزرگی . (غیاث از مجموع اللغات ) : و این صاحب وزیری
رزانتلغتنامه دهخدارزانت . [ رَ ن َ ] (ع اِمص ) رزانة. آهستگی و گرانباری و سنگینی . (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری . (غیاث اللغات ) (بحر الجواهر). آهستگی . (از کشاف زمخشری ). سنگینی . آهستگی . (فرهنگ فارسی معین ). || آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی . آرمیدگی و ا