حسینیلغتنامه دهخداحسینی . [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش تفت شهرستان یزد. 5هزارگزی باختر تفت کنار راه خراشاه به تفت . جلگه و معتدل . سکنه 390 تن . فارسی زبانند. آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراع
حسینیلغتنامه دهخداحسینی . [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 17500گزی شمال خاوری قره آقاج و 21هزارگزی جنوب شوشه ٔ مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل مالاریایی . دارای
حسینیلغتنامه دهخداحسینی . [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در هیجده هزارگزی خاور نیشابور.ناحیه ای است واقع در کویر شورزار. گرمسیر. دارای 125 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات . و اه
پوشچنگار انگورهایacinar carcinoma, acinic cell carcinoma, acinous carcinoma, acinar adenocarcinoma, acinic cell adenocarcinoma, acinous adenocarcinoma, acinar cell tumor, acinic cell tumorواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ بدخیم کندرشدی که حاوی یاختههای انگورهای با چیدمانی غدهمانند است متـ . غدهپوشچنگار انگورهای
قاتل سیاسیassassinواژههای مصوب فرهنگستانفرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
حسینیانلغتنامه دهخداحسینیان . [ ح ُس ِ نی یا ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. 156هزارگزی جنوب باختری شاهرود. 54هزارگزی ترود. دشت کویر، معتدل . خشک تابستان گرم . سکنه 25
حسینیهلغتنامه دهخداحسینیه . [ ح ُ س َ نی ی َ ] (اِخ ) از فرق شیعه و شعبه یی از طرفداران امامت ابومنصور که پس از او پسرش حسین بن ابی منصور را صاحب این مقام میشمردند. (مقالات اشعری ص 24) (خاندان نوبختی ص 254). ابن عبد ربه گوید: ح
حسینیهلغتنامه دهخداحسینیه . [ ح ُ س َ نی ی َ ] (اِخ ) از فروع فرقه ٔ زیدیه بودند که ائمه را چنین تعداد میکرده اند. 1- علی بن ابیطالب . 2- حسین بن علی . 3- زیدبن علی بن حسین . <span class="hl" d
حسینیهلغتنامه دهخداحسینیه . [ ح ُ س َ نی ی َ] (اِ) خانه ای که مخصوص اقامه ٔ عزای حسین بن علی بن ابیطالب باشد. || مسافرخانه هائی که در شهرها مخصوص زائران حسین سازند و جنبه ٔ انتفاعی ندارد.
علی مالکیلغتنامه دهخداعلی مالکی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن خلیفه ٔ حسینی مالکی . رجوع به علی حسینی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن دقماق حسینی ، ملقّب به زین الدین . رجوع به علی حسینی شود.
حسینی پائینلغتنامه دهخداحسینی پائین . [ ح ُس ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه واقع در 2هزارگزی شمال خاور تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به مشهد. ناحیه ای است واقع در دشت معتدل . دارای 765</spa
راست و حسینیلغتنامه دهخداراست و حسینی . [ ت ُ ح ُ س َ / س ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول عامه ، حرف راست واضح . (فرهنگ نظام ). || (اِ مرکب ) نام دو مقام موسیقی است . (فرهنگ نظام ).
حسن امیرحسینیلغتنامه دهخداحسن امیرحسینی . [ ح َ س َ ن ِ اَ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عالم بن علی غوری دهلوی شاعر درگذشته ٔ 718 هَ . ق . رجوع به امیرحسینی و ذریعه ج 9 ص 100 و هدیة العارفین ج <span class="hl
حسن حسینیلغتنامه دهخداحسن حسینی . [ ح َ س َ ن ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) عبدالوهاب تونسی . مدرس تاریخ در خلدونیه و مدرسه ٔ عالی ادب عربی به تونس بود. او راست : 1- بساط العقیق فی حضارة القیروان و شاعرها ابن رشیق چ تونس 1330 هَ . ق . در <sp
حسین امیرحسینیلغتنامه دهخداحسین امیرحسینی . [ ح ُ س َ ن ِ اَح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عالم بن محمدبن حسین غوری هروی . در گذشته ٔ 718 یا 738 هَ . ق . چلبی او را حسین بن حسن بن سید حسینی و ملقب به فخرالسادات خوانده است و شمس الدین سامی او را
حسین حسینیلغتنامه دهخداحسین حسینی . [ ح ُ س َ ن ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) (حاج محمد...) ابن محمدحسن بن معصوم قزوینی شیرازی عارف شاعر. درگذشته ٔ 1249 هَ . ق . او راست : «خمسه ٔ حسینی » که پنج مثنوی است به نام «الهی نامه » و«اشترنامه » و «مهر و ماه » و «وامق و عذرا» و «وصف