حبسیهفرهنگ فارسی معین(حَ یِّ) [ ع . حبسیة ] (اِ.) شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در وصف حال خود گفته باشد. ج . حبسیات .
حبسهلغتنامه دهخداحبسه . [ ح ُ س َ ] (ع اِمص ) بستگی زبان . (مهذب الاسماء). بستگی سخن وقت گفتن : طول الصمت حبسةٌ؛ ای یحبس اللسان عن النطق . || گرفتگی بول . (منتهی الارب ). شاشبند.
حبسیاتلغتنامه دهخداحبسیات . [ ح َ سی یا ] (ع اِ) ج ِ حبسیة. شعرها که شاعر در آنگاه که به زندان است گفته باشد : و اصحاب انصاف دانند که حبسیات مسعود در علو به چه درجه است . (چهارمقاله ٔ نظامی ).
افزریلغتنامه دهخداافزری . [ اَ زَ ] (اِخ ) عمیدالدین اسعد، عالمی فاضل و ادیبی کامل و در فنون علمی و اشعار عربی و فارسی استاد بود. وی مدتی به وزارت اتابک سعدبن زنگی اشتغال داشت و بعد از وفات اتابک سعد، در اول سلطنت اتابک ابوبکربن اتابک سعد، چندی بوزارت او اقدام نمود و حضرت اتابکی برای وحشتی که
خاقانیلغتنامه دهخداخاقانی . (اِخ ) افضل الدین بدیل ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی ملقب به حسان العجم یکی از بزرگترین شاعران و از فحول بلغای ایران است . لقب حسّان ُالعَجَم را که بحق در خور اوست ، عم او کافی الدین عمر به وی داد و خاقانی خود چندبار خویشتن را بدین لقب خوانده و عوفی هم همین لق