عادات غذاییfood habits, dietary habits, eating habitsواژههای مصوب فرهنگستانرفتار افراد در انتخاب و مصرف غذا
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) یک تیره از بیست ویک تیره ٔ سکنه ٔ کردمحله . رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 70 شود.
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ح َ ب َ شی ی ] (اِ) قسمی طعام و بعضی گویند آش سماق است : چند از ین آش ترش نزد من آری همه روزسالها شد که بداغ حبشی ام بیمار.بسحاق اطعمه .
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ح َ ب َ شی ی ] (اِخ ) (سلاطین ...) نام سلسله ای از سلاطین بنگاله که نخستین آنها سلطان شاهزاده باربک است (892 هَ . ق .). دوم ، سیف الدین فیروزشاه اول (892 هَ . ق .). سوم ، ناصرالدین محمودشاه ثانی ابن
حبشیلغتنامه دهخداحبشی . [ ح َ ب َ شی ی ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عبدالرحمن بن وردان مولی عبداﷲبن سعدبن سرح . محدث است . و از سعیدبن ابی مریم روایت کند.
حبسیاتلغتنامه دهخداحبسیات . [ ح َ سی یا ] (ع اِ) ج ِ حبسیة. شعرها که شاعر در آنگاه که به زندان است گفته باشد : و اصحاب انصاف دانند که حبسیات مسعود در علو به چه درجه است . (چهارمقاله ٔ نظامی ).
حبسیهفرهنگ فارسی معین(حَ یِّ) [ ع . حبسیة ] (اِ.) شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در وصف حال خود گفته باشد. ج . حبسیات .
دستاقیلغتنامه دهخدادستاقی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دستاق در معنی زندان . زندانی . حبسی . (ناظم الاطباء).
دوستاقیلغتنامه دهخدادوستاقی .(ص نسبی ) دوستاغی . دوستاخی . زندانی . محبوس . مسجون . بندی . حبسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
خفگیلغتنامه دهخداخفگی . [ خ َ ف َ / ف ِ ] (حامص ) حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس .(ناظم الاطباء). خبگی . خپگی . گلوگرفتگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || اضطراب . || کم هوائی جایی . || آزردگی خاطر. (ناظم الاطباء).
راشدلغتنامه دهخداراشد. [ ش ِ ] (اِخ ) حبسی . ابن خمیس بن جمعةبن احمد حبسی نزوی عمانی ، شاعر بزرگی از مردم عمان بودکه در عهد امامت بلعرب بن سلطان شهرت یافت او بسال 1089 هَ . ق . در قریه ٔ عین بنی صارخ از قرای «الظاهرة» عمان بدنیا آمد و در کودکی کور شد. سپس بسو
حبسیاتلغتنامه دهخداحبسیات . [ ح َ سی یا ] (ع اِ) ج ِ حبسیة. شعرها که شاعر در آنگاه که به زندان است گفته باشد : و اصحاب انصاف دانند که حبسیات مسعود در علو به چه درجه است . (چهارمقاله ٔ نظامی ).
حبسیهفرهنگ فارسی معین(حَ یِّ) [ ع . حبسیة ] (اِ.) شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در وصف حال خود گفته باشد. ج . حبسیات .