جوع البقرلغتنامه دهخداجوع البقر. [ عُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) جوع بقری . آنست که شکم سیر ولی اعضاء گرسنه باشد. (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ): و فرق میان جوع بقری و جوع کلبی آنست که در جوع کلبی اعضاء سیر و معده گرسنه است و در بقری عکس آن . (بحر الجواهر). جوع البقری . بولیموس . (قانون ابوعلی
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
جوه جوهلغتنامه دهخداجوه جوه . [ ج َ هَِ ج َ هَِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ایست که بدان شتران نر را خاصه زجر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و همچنین است جاه ِجاه ِ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
جوحلغتنامه دهخداجوح . [ ج َ] (ع مص ) میل کردن از راه راست . || هلاک کردن . || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) هندوانه . (منتهی الارب ). خربوزه ٔ شامی . (از اقرب الموارد).
جوحیلغتنامه دهخداجوحی . (اِخ ) نام مسخره ای که بغایت ظریف بود. (غیاث اللغات از مصطلحات ). جوحی و جحی نام مسخره ایست . (آنندراج ) : ره حرف کرم تا کی کنم طی نخواهد گشت جوحی حاتم طی . یحیی کاشی .جوحی نداشت کاری بر خویش زد درفشی .
جوع الکلبفرهنگ فارسی عمیدبیماریای که در اثر ضایعۀ مغزی، مرض قند، یا پسیکوز پیدا میشود و بیمار اشتهای بیش از حد داشته و هرچه غذا میخورد باز احساس گرسنگی میکند؛ جوعالبقر.
بولیموسلغتنامه دهخدابولیموس . (ع اِ) بطلان شهوت معده با شدت احتیاج همه اعضاء بغذا. جوع البقر. (بحر الجواهر) (از دزی ج 1 ص 131).
جوعلغتنامه دهخداجوع . (ع مص ) گرسنه شدن . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- جوع البَقَر ؛ نوعی از جوع . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.- جوع الکلب ؛ نوعی از جو
اندرافتادنلغتنامه دهخدااندرافتادن . [ اَ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : حرب اندرافتاد میان فریقین . (تاریخ سیستان ). || خود را در میان چیزی انداختن : میزری چبود اگر او گویدم دررو اندر عین آتش بی ندم اندرافتم از کمال اعتقید
جوع الکلبلغتنامه دهخداجوع الکلب . [ عُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) جوع کلبی . آنست که اعضاء سیر و معده گرسنه باشد بعکس جوع البقر. علتی که صاحب آن هرچند خورد سیر نشود و اشتداد اشتها و طعام و حرص بر مأکولات همچنان باشد و این مرض را شهوت کلبی نیز گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
جوعلغتنامه دهخداجوع . (ع مص ) گرسنه شدن . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- جوع البَقَر ؛ نوعی از جوع . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.- جوع الکلب ؛ نوعی از جو
جوعلغتنامه دهخداجوع . [ ج َ ] (ع مص ) گرسنه گردانیدن . مَجاعة. || تشنه گردیدن و مشتاق شدن : جاع الیه ؛ تشنه گردید و مشتاق شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جوعلغتنامه دهخداجوع . [ ج ُوْ وَ ] (ع ص ) ج ِ جائع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جائع شود.
جوعلغتنامه دهخداجوع . (ع مص ) گرسنه شدن . (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- جوع البَقَر ؛ نوعی از جوع . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.- جوع الکلب ؛ نوعی از جو
جوعلغتنامه دهخداجوع . [ ج َ ] (ع مص ) گرسنه گردانیدن . مَجاعة. || تشنه گردیدن و مشتاق شدن : جاع الیه ؛ تشنه گردید و مشتاق شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جوعلغتنامه دهخداجوع . [ ج ُوْ وَ ] (ع ص ) ج ِ جائع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جائع شود.