جسمیلغتنامه دهخداجسمی . [ ج َ ] (اِ) خارخسک را گویند و آن خاری باشد سه پهلو. (برهان ) (آنندراج ). خسک است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زوفا. حِسَل . درلغت سریانی نام گیاهی است که به آویشن (صعتر) ماند و نام دیگر آن حسل است . (یادداشت مؤلف از لکلرک ).
جسمیلغتنامه دهخداجسمی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) مقابل روحی . آنچه به جسم نسبت دارد. جسمانی . آنکه از جسم باشد : عالم جسمی اگر از ملک اوست ملکی بس بیمزه و بی بقاست . ناصرخسرو.
جسمیفرهنگ فارسی عمید١. [مقابلِ روحی] بدنی.٢. [قدیمی، مجاز] کسی که بیشتر به امور جسمانی توجه دارد و از معنا و حقیقت غافل است.
حبیب جشمیلغتنامه دهخداحبیب جشمی . [ ح َ ب ِ ج َ ] (اِخ ) ملقب به «ذوالسنینة» ابن عتبة تغلبی . وی در جنگ «یوم الکلاب الاول » شرحبیل را به قتل رسانیده است . رجوع به بلوغ الارب ج 2 ص 72 شود.
عماره ٔ جشمیلغتنامه دهخداعماره ٔ جشمی . [ ع ُ رَ ی ِ ج ُ ش َ ] (اِخ ) ابن أوس بن ثعلبه ٔ انصاری جشمی . صحابی بود. رجوع به عماره ٔ انصاری (ابن أوس بن ثعلبة...) شود.
صورت جسمیلغتنامه دهخداصورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جوهر مم
صورت جسمیلغتنامه دهخداصورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جوهر مم
اختلالهای جسمینمودsomatoform disordersواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی روانی شامل علائم جسمی بدون وجود شواهد قابلتشخیص بیماری
چارچوب جسمیbody frameواژههای مصوب فرهنگستانچارچوبی که به جسم غیرنقطهای وصل است و همراه آن میچرخد یا حرکت میکند
صورت جسمیلغتنامه دهخداصورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جوهر مم
پراکندگی دوجسمی ـ دوجسمیtwo body-two body scatteringواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن دو جسم یا دو ذره در حالت اولیه با یکدیگر برخورد میکنند و در حالت نهایی دو جسم یا دو ذره تولید میشود
چارچوب جسمیbody frameواژههای مصوب فرهنگستانچارچوبی که به جسم غیرنقطهای وصل است و همراه آن میچرخد یا حرکت میکند