تیراژهلغتنامه دهخداتیراژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) قوس قزح . (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 529) (ناظم الاطباء). آزفنداک . نوشه . انطلیسون . کمر رستم . کمردون . طوق بهار. قوس قزح . (حاشیه ٔ
طراحلغتنامه دهخداطراح . [ طُرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی شمال باختری اهواز کنار کرخه ، کنار راه شوسه ٔ اهواز به سوسن گرد. دشت ، گرمسیر با 120 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کرخ
تراعلغتنامه دهخداتراع . [ ت َرْ را ] (ع اِ) دربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَوّاب . (المنجد) (اقرب الموارد). || سیلی که وادی را پر گرداند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
تراهیلغتنامه دهخداتراهی . [ ت َ ] (ص ، اِ) نوباوه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). میوه ٔ نوباوه و نورسیده را گویند. (برهان ). میوه ٔ نوباوه و نوبر است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نوباوه و میوه ٔ نورسیده . (غیاث اللغات ) : برد بوستانبان به ایوان شاه تراهی ولی ه
تراهیلغتنامه دهخداتراهی . [ ت َ ] (ع مص ) همدیگر صلح نمودن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توادع ، و آن از معنی وداعة است . (اقرب الموارد). رفتار قوم به آرامش و رفق با یکدیگر. (از المنجد): تراهی القوم ؛ تعاملوا برفق و وداعة. (المنجد).
سریرلغتنامه دهخداسریر. [ س َ / س ِ ] (اِ) سرویسه است که قوس و قزح باشد. (برهان ). قوس و قزح و آن را سدکیس و سرویسه نیز خوانند. (جهانگیری ). آزفنداک . آژفنداک . تیرآژه .
آفنداکلغتنامه دهخداآفنداک . [ ف َ ](اِ) آدفنداک . آزفنداک . نوشه . قوس قزح . انطلیسون . تیراژه . کمر رستم . کمردون . طوق بهار. سریر. آدینده .
آفنداکواژهنامه آزادآفَنداک، آدفنداک، آزفنداک؛ نوشه، قوس قزح، انطلیسون، تیراژه، کمر رستم، کمردون، طوق بهار، سریر، آدینده. (رک دهخدا)
تبرازلغتنامه دهخداتبراز. [ ] (اِ) قوس و قزح . (لسان العجم شعوری ج 1ورق 299 الف ). این کلمه مصحف «تیراژه » (برهان قاطع)و «تیراژی » (لغت فرس ) است . رجوع بهمین کلمات شود.