تومارلغتنامه دهخداتومار. (اِ) طومار. (دهار). طومار، که لوله ای است از سیم یا زر در آن تعویذ نهاده بر گردن بندند. کتاب و نامه و جریده و دفتر و فهرست و دفتر اعمال شخص در روز قیامت . (ناظم الاطباء). رجوع به طومار شود.
طومارلغتنامه دهخداطومار. (ع اِ) قسمی خط عربی از نوع ثقال . (ابن الندیم ). || نامه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). نامه ٔ دراز. (تفلیسی ). ج ، طوامیر. || دفتر. (منتهی الارب ). صحیفه . (منتخب اللغات ). || کاغذ نوشته ، و امروز نوشته های لوله کرده را گویند. لوله ٔ کاغذ. لوله ٔ کاغذی و امثال آن ک
تومارقامیشلغتنامه دهخداتومارقامیش . (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقّز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تومارکاجلغتنامه دهخداتومارکاج . (ص مرکب ) به معنی زناکننده و چنین است در کتب پارسیان آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به لغت دساتیری ص 240 شود.
کانی تومارلغتنامه دهخداکانی تومار. (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 13 هزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای <span class="hl" di
توامیرلغتنامه دهخداتوامیر. [ ت َ ] (اِ) در تذکرةالملوک ظاهراً ج ِ تومار آمده . رجوع به همان کتاب چ دبیرسیاقی چ 2 ص 39 شود.
مدوّر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ّر کردن، گرد کردن، بهشکل دایرهدرآوردن، قرص کردن، نوردیدن، لوله کردن، تومار کردن، لفاف کردن پیچاندن، پیچ دادن، تاب دادن، بهدور دایره چرخاندن، گرداندن، تافتن در درون دایره کردن، پیچیدن خماندن، خمانیدن، تاکردن، خم کردن بهدورخود چرخاندن، غلتاندن (غلطاندن)
اصحاب القریهلغتنامه دهخدااصحاب القریه . [ اَ بُل ْ ق َرْ ی َ ] (اِخ ) در قرآن کریم مراد یاران انطاکیه است : و اضرب لهم مثلاً اصحاب القریة اذ جأها المرسلون . (13/36)؛ و بزن برای ایشان داستان را به یاران انطاکیه هنگامی که آمدند به آن ده پیمبران چون فرستادیم . (از تفسی
صفویهلغتنامه دهخداصفویه . [ ص َ ف َ وی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان ایران که از 907 تا 1135 هَ . ق . در ایران سلطنت داشتند و در این تاریخ از افغانیان شکست خوردند و پادشاهی آنان منقرض شد. بازماندگان این خاندان چند سالی دیگ
تومارقامیشلغتنامه دهخداتومارقامیش . (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقّز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تومارکاجلغتنامه دهخداتومارکاج . (ص مرکب ) به معنی زناکننده و چنین است در کتب پارسیان آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به لغت دساتیری ص 240 شود.
ساتومارلغتنامه دهخداساتومار. (اِخ ) وبه زبان مجاری سزاتمار شهری است ، در رومانی در ایالتی بهمین نام . جمعیت آن 52100 تن است . کارخانه ٔ واگون سازی و تفنگ سازی دارد.
کانی تومارلغتنامه دهخداکانی تومار. (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 13 هزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای <span class="hl" di