توبه کارلغتنامه دهخداتوبه کار. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) توبه کننده . تائب . توبه دار.نادم و پشیمان از گناه . (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پ
توبهلغتنامه دهخداتوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) قوس قزح را گویند و به این معنی بجای بای ابجد یای حطی هم آمده است . (برهان ). قوس قزح و آژفنداک . (ناظم الاطباء). رجوع به تویه شود.
تؤبهلغتنامه دهخداتؤبه . [ ت ُ ءَ ب َ ] (ع اِ) (از «ت ء ب ») عار و ننگ . (منتهی الارب ). اِبَة. (منتهی الارب ). رجوع به اِبة شود.
توبئةلغتنامه دهخداتوبئة. [ ت َ ب ِ ءَ ] (ع مص ) (از «وب ء») آماده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): وبأه توبئة؛ عبأه . (اقرب الموارد).
توبةلغتنامه دهخداتوبة. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) (تل ...) در جانب شرقی دجله مقابل شهر موصل و متصل به نینوا و در آنجای تلی است که آنرا زیارت کنند و در آنجا به تفرج پردازند. رجوع به معجم البلدان ذیل «تل توبة» شود.
توبه کاریلغتنامه دهخداتوبه کاری . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) پشیمانی و ندامت و عهد و سوگند در پرهیزگاری . (ناظم الاطباء).
توبه کار شدنلغتنامه دهخداتوبه کار شدن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) نادم و پشیمان گشتن . (ناظم الاطباء). درتداول عوام ، سخت پشیمان شدن . با خود عزم جزم کردن که دیگر آن نکند یا نگوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تو
توبهلغتنامه دهخداتوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) قوس قزح را گویند و به این معنی بجای بای ابجد یای حطی هم آمده است . (برهان ). قوس قزح و آژفنداک . (ناظم الاطباء). رجوع به تویه شود.
توبهلغتنامه دهخداتوبه . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (ع مص ) توبة. بازگشتن از گناه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ). از گناه بازگشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و عوام بالضم
توبهفرهنگ فارسی عمید۱. دست کشیدن از گناه و بازگشتن به راه حق؛ بازگشت و پشیمانی از گناه.۲. (اسم) نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲۹ آیه؛ برائت؛ مخزیة؛ فاضحة؛ سیف. Δ این سوره با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشده است.⟨ توبهٴ نصوح: توبۀ قطعی و حقیقی که هرگز شکسته نشود.
ابوتوبهلغتنامه دهخداابوتوبه . [ اَ ؟ ] (اِخ ) یکی از روات قرائت کسائی ، و در پاره ای حروف با وی مخالف است . (ابن الندیم ).
نوتوبهلغتنامه دهخدانوتوبه . [ ن َ / نُو ت َ / تُو ب َ / ب ِ ](ص مرکب ) کسی که تازه توبه کرده باشد. (آنندراج ).
مکتوبهلغتنامه دهخدامکتوبه . [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مکتوب . رجوع به مکتوب شود. || فریضه : صلوة مکتوبه ؛ نماز فریضه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مراد به «کُتِب َ» فرض است ... در «کتب علیکم القصاص » و برای این نمازهای فریضه را مکتوبه خوانند... (تفسیر ابوالفتوح ، ج <
استوبهلغتنامه دهخدااستوبه . [ اِ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) استوبیوس . رهبان و مؤلف یونانی (مائه ٔ چهارم میلادی ). وی منتخباتی از کتب حکمی و ادبی فلاسفه و ادبای یونان باستان در دو مجموعه گرد آورده است .
التوبهلغتنامه دهخداالتوبه . [ اَت ْ ت َ ب َ ] (ع مص ) توبه کردن . بازگشتن از گناه . || درتداول عامه ، عزم بر ترک کاری کردن . بکاری بازگشت نکردن : التوبه که این کار را بکنم ؛ هرگز نخواهم کرد.ما امت پیغمبریم التوبه التوبه از شمر و خولی بدتریم التوبه التوبه .