تهریبلغتنامه دهخداتهریب . [ ت َ ] (ع مص ) بگریزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): غرض ... از نصیحت در تهریب و تضریب چند رای آن بود که از هجوم لشکر سلطان و تکلیف کلمه ٔ ایمان می ترسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
تحریبلغتنامه دهخداتحریب . [ ت َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تیز کردن سنان . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شکوفه ٔ خرما
تعربلغتنامه دهخداتعرب . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) بیابانی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در بادیه جای گرفتن و بیابانی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشتن را به عرب مانند کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخلق به اخلاق عرب و تشبیه به
تعریبلغتنامه دهخداتعریب . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن زبان از غلطگویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک کردن سخن از خطا. (آنندراج ). مهذب ساختن سخن از لحن . (از اقرب الموارد). || سخن پیدا گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بریدن شاخ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
گریزانیدنلغتنامه دهخداگریزانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) فرار دادن . تهریب . (منتهی الارب ). رهانیدن : در آن عهد که شیرویه خویشاوندان را میکشت دایه ٔ او او را بگریزانید و به اصطخر پارس برد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 111). در شهر بیت المقدس غار ابر