تنندهلغتنامه دهخداتننده . [ ت َ ن َن ْ دَ / دِ ] (اِ) عنکبوت . غنده . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). عنکبوت . (صحاح الفرس ) (زمخشری ) (منتهی الارب ). بمعنی تندو است که عنکبوت باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). تنند و تنندو. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تند
تنندهلغتنامه دهخداتننده . [ ت َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آنکه می تند و کشنده و پیچنده . (ناظم الاطباء). صفت فاعلی از تنیدن . کسی که عمل تنیدن را بجای آورد. رجوع به تنیدن و ماده ٔ بعد شود.