تناوللغتنامه دهخداتناول . [ ت َ وُ ] (ع مص )گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ناولته فتناول . (منتهی الارب ). تناولت بنا الرکاب مکان کذا؛ بلغت بنا الیه . (اقرب الموارد). فراگرفتن و برداشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراگرفتن . (مجمل اللغة). دریافت بخشش و انعام .
تناول کردنلغتنامه دهخداتناول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن و نوشیدن : هرکس از این قاذورات تناول کردی برجای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326). جوانمرد را آتش معده بالا گر
تنویللغتنامه دهخداتنویل . [ت َن ْ ] (ع مص ) عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دادن ، یقال : نولته و نولت علیه و به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تنحللغتنامه دهخداتنحل . [ ت َ ن َح ْ ح ُ ] (ع مص ) شعردیگری را بر خود بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتحال شود.
تنعللغتنامه دهخداتنعل . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ] (ع مص ) نعلین در پای کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نعل پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تناول کردنلغتنامه دهخداتناول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن و نوشیدن : هرکس از این قاذورات تناول کردی برجای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326). جوانمرد را آتش معده بالا گر
بخاردواژهنامه آزاد(گنابادی) بِخاْردَ؛ خوردن، صرف کردن ، میل کردن ، تناول کردن ، برخورد کرد ، تصادم کرد
تناول کردنلغتنامه دهخداتناول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن و نوشیدن : هرکس از این قاذورات تناول کردی برجای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326). جوانمرد را آتش معده بالا گر
متناوللغتنامه دهخدامتناول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود.
متناوللغتنامه دهخدامتناول . [ م ُ ت َ وَ ] (ع ص ) گرفته شده . || خورده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود.