تله پاتیفرهنگ فارسی عمیدنوعی ارتباط فکری میان دو نفر از راه دور و القای مطلبی از راه دور از طرف کسی برای کس دیگر.
فراروانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، تلهپاتی، ذهنخوانی، روانشناسی، دورآگاهی، غیببینی، شم پاراپسیکولوژیست
اندیشهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام ندیشه، فکر، نظر، رأی، ایده، پندار پروسۀ فکری، اندیشیدن، تفکر، تعقل، تمهید، چارهاندیشی، تدبیر شناخت، آگاهی، بینش کار فکری، شعور فعالیت فکری، هشیاری، بیداری، فعالیت، بررسی، تمرکز، تدبر، توجه فکر عمیق، فراست، بصیرت اندیشۀ تجریدی، مفهومی، انتزاع، تجرید، ایده تشکیل ایدهها، خطو
تلهلغتنامه دهخداتله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) زر اندوخته . || پایه ٔ نردبان و زینه پایه . (ناظم الاطباء).
تلهلغتنامه دهخداتله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام نوعی افرا است در باجگیران و آن را کرکو و آقچه قیین نیز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تلهلغتنامه دهخداتله . [ ت َ ل َ / ل ِ / ت َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق آنچه جانور در آن به قید درآید. (برهان ) (از ناظم الاطباء). آنچه جانور در آن به قید درآید چه پرنده و چه درنده . (انجمن آرا
تلهلغتنامه دهخداتله . [ ت َ ل َه ْ ] (ع مص ) فراموش کردن چیزی را. || تلف و بیخودی و سرگشتگی از عشق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
دشتلهلغتنامه دهخدادشتله . [ دَ ت ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 126 تن . آب آن از فاضل آب سردشتله و قنات . محصول آنجا غلات ، حبوب ، صیفی و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5</spa
پیستلهلغتنامه دهخداپیستله . [ ت ُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) پیستوله . از سلاحهای ناریه ٔ دستی . طپانچه . و این نام بدانجهت آنرا داده اند که گویند نخست بار در شهر پیستوای ایتالیا ساخته شده است .
حصن مارتلهلغتنامه دهخداحصن مارتله . [ ح ِ ن ِ ت ِ ل َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 86 ، 89 ، 99).
شاتلهلغتنامه دهخداشاتله . [ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) (لو) محلی در کمون بودولیر از آروندیسمان اوبوسون (دپارتمان کروز ) دارای معادن طلا است .
شاتلهلغتنامه دهخداشاتله . [ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) (لو) مرکز کمون شر از آروندیسمان سن آرمان - مون - رون ؛ دارای 1260 نفر جمعیت است .