تلمیذلغتنامه دهخداتلمیذ. [ ت ِ ] (اِ) شاگرد. و این معرب تلمیذ است که بفتح باشد.(غیاث اللغات ) . شاگرد و محصل . (ناظم الاطباء). شاگرد و تلامذه جمع و ظاهراً فارسی است و عربی فصیح نیست و لهذا صاحب قاموس نیاورده ... (آنندراج ). شاگرد. ج ، تلام ، تلامی ، تلامیذ، تلامذة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
تلمذلغتنامه دهخداتلمذ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) شاگردی کردن . (دهار). شاگردی . (غیاث اللغات ). شاگردی و شاگردی کردن . (آنندراج ). آموختن . یقال : تلمذ عند فلان ؛ ای تعلم . (ناظم الاطباء). شاگرد کسی گردیدن : تلمذ لفلان . (از المنجد). || کودک را بشاگردی گرفتن . (از المنجد). چون در اغلب کتب لغ
تلمیذیلغتنامه دهخداتلمیذی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شاگردی : ... و اول ، تلمیذی جد بنده کرد در پارس به ابتداء جوانی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118).
تلمیذ سنانلغتنامه دهخداتلمیذ سنان . [ ] (اِخ ) ابوالحسین بن کشکرایا از مشاهیر اطبای عرب است و عیسوی مذهب بود و چون شاگردی سنان بن قره کرد به این نام مشهور شد. و در طب مهارت فراوان داشت . در خدمت سیف الدولةبن حمدان طبابت می کرد و از جمله ٔ طبیبانی بود که عضدالدوله او را در بیمارستان عضدی بغداد گماشت
تلمیذبن ملکلغتنامه دهخداتلمیذبن ملک . [ ت ِ ؟ ] (اِخ ) اسحاق بن محمدبن حمزة الرومی الحنفی .او راست : اعراب القرآن . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 202).
ابن تلمیذلغتنامه دهخداابن تلمیذ. [ اِ ن ُ ت ِ ] (اِخ ) معتمدالملک ابوالفرج یحیی بن تلمیذ نصرانی . طبیب معروف عصر عباسیان . او بر شعر و ادب نیز مسلط بوده و تا آخر عمر عهد مستظهر خلیفه بزیسته و مال بسیار گرد کرده و512 هَ .ق . درگذشته است . (اخبارالحکماء قفطی ).
تلامذةلغتنامه دهخداتلامذة. [ ت َ م ِ ذَ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاگردان . ج ِ تلمیذ. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ شود.
تلمیذیلغتنامه دهخداتلمیذی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شاگردی : ... و اول ، تلمیذی جد بنده کرد در پارس به ابتداء جوانی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118).
تلمیذ سنانلغتنامه دهخداتلمیذ سنان . [ ] (اِخ ) ابوالحسین بن کشکرایا از مشاهیر اطبای عرب است و عیسوی مذهب بود و چون شاگردی سنان بن قره کرد به این نام مشهور شد. و در طب مهارت فراوان داشت . در خدمت سیف الدولةبن حمدان طبابت می کرد و از جمله ٔ طبیبانی بود که عضدالدوله او را در بیمارستان عضدی بغداد گماشت
تلمیذبن ملکلغتنامه دهخداتلمیذبن ملک . [ ت ِ ؟ ] (اِخ ) اسحاق بن محمدبن حمزة الرومی الحنفی .او راست : اعراب القرآن . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 202).
ابن تلمیذلغتنامه دهخداابن تلمیذ. [ اِ ن ُ ت ِ ] (اِخ ) معتمدالملک ابوالفرج یحیی بن تلمیذ نصرانی . طبیب معروف عصر عباسیان . او بر شعر و ادب نیز مسلط بوده و تا آخر عمر عهد مستظهر خلیفه بزیسته و مال بسیار گرد کرده و512 هَ .ق . درگذشته است . (اخبارالحکماء قفطی ).
ابن تلمیذلغتنامه دهخداابن تلمیذ. [ اِ ن ُ ت ِ ] (اِخ ) موفق الدین امین الدوله ابوالحسن هبةاﷲبن صاعدبن هبةاﷲبن ابراهیم بغدادی نصرانی ، معروف به ابن تلمیذ. او دخترزاده ٔ معتمدالملک ابن تلمیذ است و گذشته از طبابت مقام قسیسی داشته . پدرش نیز کار طب می ورزیده و ابن تلمیذ امین الدوله از اطبای بیمارستان
ابوالحسن تلمیذلغتنامه دهخداابوالحسن تلمیذ. [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) طبیب بغدادی . او شاگرد سنان بن ثابت است و بروزگار بویهیان شهرت یافت و در سال 387 هَ . ق . درگذشت .