تلعثملغتنامه دهخداتلعثم . [ ت َ ل َ ث ُ ] (ع مص ) درنگ کردن و توقف نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || با سپسایگی رفتن و نیک نگریستن و تأمل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تلعثمفرهنگ فارسی عمید۱. درنگ کردن؛ تٲمل کردن.۲. درنگ و توقف در کار.۳. درنگ و تٲمل هنگام سخن گفتن یا پاسخ دادن.
تلعسملغتنامه دهخداتلعسم . [ ت َ ل َ س ُ ] (ع مص ) تلعثم : تلعسم فی امره ؛ تلعثم . (اقرب الموارد). رجوع به تلعثم شود.
متلعثملغتنامه دهخدامتلعثم . [ م ُ ت َ ل َ ث ِ ] (ع ص ) درنگ کننده و توقف نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که درنگی میکند و توقف مینماید. (ناظم الاطباء). || کسی که نیک مینگرد و تأمل مینماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تلعثم شود.
تعثرلغتنامه دهخداتعثر. [ ت َ ع َث ْ ث ُ ] (ع مص ) بسر درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکوخیدن و بسر درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لغزیدن و بسر درافتادن . (از اقرب الموارد). || شکوخیدن زبان در سخن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلعثم . (اقرب الموارد).<b
اخرسلغتنامه دهخدااخرس . [ اَ رَ ] (اِخ ) شیخ عبدالغفاربن عبدالواحدبن وهب ملقب به الأخرس . از مشاهیر شعرای عراق است . مولد او بموصل بسال 1220 هَ . ق . و منشاء و موطن او ببغداد بود در جانب کرخ . او نزد شیخ آلوسی کتاب سیبویه را قرائت کرد و شیخ او را اجازت داد آ
متلعثملغتنامه دهخدامتلعثم . [ م ُ ت َ ل َ ث ِ ] (ع ص ) درنگ کننده و توقف نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که درنگی میکند و توقف مینماید. (ناظم الاطباء). || کسی که نیک مینگرد و تأمل مینماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تلعثم شود.