تطبیقلغتنامه دهخداتطبیق . [ ت َ ] (ع مص ) درگرفتن تمامه ٔ چیزی را وشامل گشتن . || پوشیدن ابر هوا را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روی زمین فراگرفتن باران . (تاج المصادر بیهقی ). فروگرفتن آب زمین را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). همه جا رسانیدن ابر باران
تطبقلغتنامه دهخداتطبق . [ ت َ طَب ْ ب ُ ] (ع مص ) با پوشش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تو بر تو پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || برابر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یقال : «اطبقه فتطبق و طبقه ُ فانطبق »؛ ای
تطبیق با نیازهاconformance to requirementsواژههای مصوب فرهنگستانبرخورداری یک محصول از همۀ ویژگیهای ازپیشتعیینشده
عدم تطبیقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم تطبیق، عدم پیروی، عصیان، طغیان، انحراف، کجروی، عدول، سرپیچی ناسازگاری مغایرت بیرونی بودن بدعت مخالفت، نظرمخالف عدم رعایت آزادی بیقاعدگی، خلاف قانون بودن، ناحق استثنا، بیرون گذاشتن معافیت فردیت، ویژگی
گواهی تطبیقcertificate of conformance, certificate of compliance 2,certificate of conformityواژههای مصوب فرهنگستاناظهارنامۀ کتبی پیمانکار مبنی بر مطابقت کار انجامشده با شرایط پیمان
مدار تعادل و تطبیقbalun, balanced converter, line-balance converter, balun transformer, balanced-to-unbalanced transformerواژههای مصوب فرهنگستانافزارۀ متعادلکننده و تطبیقدهندۀ دو رسانۀ مختلف متـ . متوت