تضاعیفلغتنامه دهخداتضاعیف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تضعیف . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تضاعیف الشی ٔ؛ ماضعف منه و لیس له ُواحد و تضاعیف الکتاب ؛ اضعافه . (یادداشت مرحوم دهخدا). تضاعیف چیزی ؛ اثناء آن . مطاوی آن . (یادداشت ایضاً) : در تضاعیف این مکاتیب از مجاری احوال خویش و
تضاعفلغتنامه دهخداتضاعف .[ ت َ ع ُ ] (ع مص ) دوچند شدن آنچه کسی را بود و دوچندان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوچندان شدن چیزی که از پیش بود. (از اقرب الموارد).
تضعفلغتنامه دهخداتضعف . [ ت َ ض َع ْ ع ُ ] (ع مص ) ضعیف شمردن و سست پنداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوار شمردن کسی را و بدکردن بدو. (از اقرب الموارد). || خوار و گمنام شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سبتنبرلغتنامه دهخداسبتنبر. [ س ِ تَم ْ ب ِ ] (معرب ، اِ) سپتامبر. سبتمبر: و ذلک انه یخرج بین تضاعیف الورق فی شهر سبتنبر. (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ خیارشنبر).
مناولاتلغتنامه دهخدامناولات . [ م ُ وَ] (ع اِ) ج ِ مناولة : در اثناء مناولات و تضاعیف آن حالات بهرام گور گفت دهقان را که ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 21). رجوع به مناولة و مناولت شود.
مسروجةلغتنامه دهخدامسروجة. [ م َ ج َ ] (ع ص ) روشن . تابان : فیأتی [ زهر خیار شنبر ] شکل العرجون و هو متدل بین تضاعیف الاغصان کاءَنّهاثریا مسروجة. (ابن البیطار). و رجوع به مسروج شود.
ابویوسفلغتنامه دهخداابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) یعقوب بن محمد الحاسب المصیصی . او راست : کتاب الجبر و المقابلة. کتاب الوصایا. کتاب تضاعیف بیوت الشطرنج . کتاب الجامع. کتاب نسبةالسنین . کتاب جوامعالجامع. کتاب الخطائین . کتاب حساب الدور. (ابن الندیم ).
مساقلغتنامه دهخدامساق . [ م َ ] (ع مص ) مصدر میمی است از سَوق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). راندن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سوق شود : اِلی ربک یومئذ المساق . (قرآن 30/75). در جمله مراد از مساق این سخن آن بود که چنین پادشاه بدی