تصادملغتنامه دهخداتصادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (زوزنی ). برهم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهم واکوفته شدن . (مجمل اللغة). بهم واکوفتن . و گاهی مراد از آن انبوه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خود را بیکدیگر زدن سواران و انبوهی کردن . (از اقرب ا
تصادمفرهنگ فارسی عمیدبه هم زده شدن؛ به هم کوفته شدن؛ سخت به هم خوردن دو چیز؛ کوفته شدن دو جسم به یکدیگر.
تصادم کردنلغتنامه دهخداتصادم کردن . [ ت َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن . (ناظم الاطباء).
تصادم کردنلغتنامه دهخداتصادم کردن . [ ت َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن . (ناظم الاطباء).
تصادم کردنلغتنامه دهخداتصادم کردن . [ ت َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن . (ناظم الاطباء).
متصادملغتنامه دهخدامتصادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) برهم زننده و با هم کوبنده . (آنندراج ). برهم زده شده و با هم کوفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انبوهی کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصادم شود.
متصادمفرهنگ فارسی معین(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) به هم خورنده با چیزی ، با هم زننده ، با هم کوبنده ؛ ج . متصادمین .
شرط برگشت کرایه در تصادمfreight collision clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی در بیمهنامۀ دریایی مربوط به استراداد کرایۀ فرست در صورت وارد آمدن خسارت به بار کشتی براثر تصادم