تشمیملغتنامه دهخداتشمیم . [ ت َ ] (ع مص ) بوییدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تسمیملغتنامه دهخداتسمیم . [ ت َ ] (ع مص ) زینت دادن تنگ اسب یا شتر با شبه های سفید دریایی منظوم . (از متن اللغة). عروه برای آن ساختن . (از متن اللغة). || زهرریختن در چیزی . (از اقرب الموارد). زهرریختن در طعام . (از المنجد). || در اصطلاح طب سم خوردن (خوراندن ؟). (ناظم الاطباء).
تشمملغتنامه دهخداتشمم . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) بوییدن بدرنگ . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بوییدن و گویند بوییدن به آهستگی . (از اقرب الموارد).
تصمیملغتنامه دهخداتصمیم . [ ت َ ] (ع مص ) کر گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). || گزیدن کسی را و دندان فروبردن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بگذشتن شمشیر و تیر از آن چیز که بر آن آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درگذشتن شمشیر از استخوان و آهن و جز آن از آنچه
تصميمدیکشنری عربی به فارسیطرح کردن , قصد کردن , تخصيص دادن , طرح , نقشه , زمينه , تدبير , قصد , خيال , مقصود , تعيين , عزم , تصميم
تشامملغتنامه دهخداتشامم . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) همدیگر را بوییدن . || نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تشام و تشمیم شود.
تشاملغتنامه دهخداتشام .[ ت َ م م ] (ع مص ) یکدیگر را بوییدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء): الارواح تتشام ّ کما تتشام ّ الخیل . (اقرب الموارد). و رجوع به تشامم و تشمیم شود. || در نظر حریف آمدن . (ناظم الاطباء). این معنی در متن دیگر دیده نشد.