تشدیدلغتنامه دهخداتشدید. [ ت َ ] (اِ) علامتی چون سرسین « ّ » که بر روی حرفی گذارند تا مشدد تلفظ شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام علامت املایی مانند دندانه های سین که چون آن را بر بالای حرفی گذارند آن حرف دو مرتبه خوانده شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تشدیدلغتنامه دهخداتشدید. [ ت َ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قوت دادن و گران نمودن ، خلاف تخفیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی نهادن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سختی نمودن . (غیاث اللغا
تشدیدفرهنگ فارسی عمید۱. سخت کردن.۲. استوار کردن.۳. قوی کردن.۴. مشدد ساختن کلمه.۵. (اسم) علامتی به شکل «ــّـ» و مانند دندانۀ «ﺳ » که بالای حرفی گذاشته شود تا آن حرف مشدد تلفظ شود.
تصددلغتنامه دهخداتصدد. [ ت َ ص َدْ دُ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعرض . (اقرب الموارد).
تسددلغتنامه دهخداتسدد. [ ت َ س َدْ دُ ] (ع مص ) بسته شدن رخنه و جز آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || مطاوعه ٔ تشدید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || استقامت یافتن . (از اقرب الموارد).
تسدیدلغتنامه دهخداتسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب ال
تشددلغتنامه دهخداتشدد. [ ت َ ش َدْ دُ ] (ع مص )سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخت و دشوارشدن کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سختی نمودن در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی کردن در کار. (از المنجد). سختی کردن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). شدت و قوت آشکار ک
تشذیذلغتنامه دهخداتشذیذ. [ ت َ ] (ع مص ) تنها و نادر کردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنها و نادر کردن کاری را. (آنندراج ).
تشدید 3resonance 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن بسامد تابش الکترومغناطیسی حاصل از یک منبع با بسامد جهشهای الکترونی یا مغناطیسی یک نمونه مطابقت کند
exacerbateدیکشنری انگلیسی به فارسیتشدید می شود، بدتر کردن، تشدید کردن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن
تشدید 3resonance 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن بسامد تابش الکترومغناطیسی حاصل از یک منبع با بسامد جهشهای الکترونی یا مغناطیسی یک نمونه مطابقت کند
تشدید آکوستیکیacoustic resonanceواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن دامنۀ حرکت سینوسی سامانۀ آکوستیکی به بیشینه میرسد، در این صورت بسامد سامانه به بسامد طبیعی آن نزدیک میشود
پادتشدیدantiresonanceواژههای مصوب فرهنگستانبسامدی که در آن واکُنایی القایی (inductive reactance) مـدار تشدیـد مـوازی بـا واکُنایی خازنی (capacitive reactance) آن برابر میشود متـ . تشدید موازی parallel resonance
کاواک تشدیدcavity resonatorواژههای مصوب فرهنگستانفضایی در رسانای فلزی بسته که براثر برانگیختگی در بسامدهای خاصی بهصورت چشمۀ نوسانات الکترومغناطیسی عمل میکند