تسجیعلغتنامه دهخداتسجیع. [ت َ ] (ع مص ) سخن با سجع گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن کبوتر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سجع و مسجع شود.
تسجیحلغتنامه دهخداتسجیح . [ ت َ ](ع مص ) تعریض کردن کسی را بسخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن کبوتر. (از متن اللغة).
تسجیةلغتنامه دهخداتسجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی را در جامه پیچیدن و جامه ٔ مرده درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشانیدن مرده را به جامه و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است ، سج معایب اخیک ، یعنی بپوشان و پرده برافکن آنرا.
تشجعلغتنامه دهخداتشجع. [ ت َ ش َج ْ ج ُ ] (ع مص ) دلیری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تشجیع شود.
تشجیعلغتنامه دهخداتشجیع. [ ت َ ] (ع مص ) دلیر کردن کسی را. (زوزنی ). دلیر کردن و دل دادن کسی را. (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلیر کردن و قوت قلب دادن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)(از المنجد). || به شجاعت صفت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از
تشظیةلغتنامه دهخداتشظیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) پریشان و متفرق کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مسجعلغتنامه دهخدامسجع. [ م ُ س َج ْ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسجیع. آنکه سخن با سجع و کلام مسجع می گوید. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به تسجیع شود.
مسجعلغتنامه دهخدامسجع. [ م ُ س َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسجیع. رجوع به تسجیع شود. || کلام مسجع، که سجع داشته باشد. (از اقرب الموارد). که به سجع است . که سجع دارد. دارای سجع. باسجع. سخنی است که در آن سجع به کار برده شده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). سخن با قافیه . (غیاث ) (آنندراج ). |