تریتلغتنامه دهخداتریت . [ ت َ / ت ُ ] (اِ) ریزه کردن نان باشد در میان دوغ و شیرو شربت و آبگوشت و مانند آن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). نان ریزه شده در میان آبگوشت و شیر و دوغ و کشک و مانند آن جهت تناول کردن . (ناظم الاطباء). تریدو آن را اشکنه نیز گویند. (
پوشچنگار وارویشی تیروئیدanaplastic carcinoma of thyroid gland, undifferentiated carcinoma of thyroid gland, anaplastic thyroid carcinomaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشچنگار تیروئید که یاختههای غیرعادی و بسیار متنوع آن ممکن است سالها خاموش بمانند و ناگهان تهاجم خود را آغاز کنند متـ . پوشچنگار وارویشی سپردیس
یثریطلغتنامه دهخدایثریط. [ی ُ ] (ع فعل ) شتری که پیاپی ریخ زند. (آنندراج ). فعل مضارع از اثراط البعیر یثریط، مانند اهراق الماء یهریق ؛ یعنی پیاپی ریخ می زند آن شتر. (ناظم الاطباء).
طرثلغتنامه دهخداطرث . [طِ ] (ع اِ) کرانه ٔ تندی لب شرم زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طرف ختنه گاه از شرم زن . (ترجمه ٔ قاموس ).
تریتالغتنامه دهخداتریتا. [ ت ْ ] (اِخ ) در سانسکریت نام فریدون است و رجوع به فریدون ویسنا ج 1 ص 57 و تری تنه شود.
تریتونلغتنامه دهخداتریتون . [ ت ْ ت ُ ] (اِخ ) یکی از خدایان دریا، در اساطیر یونان قدیم است . وی پسر پزئیدون و امفی تریت بود.
سن تریتلغتنامه دهخداسن تریت . [ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از رودها در ایران باستان بوده است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1076 شود. (یادداشت مؤلف ).
تریت شکلغتنامه دهخداتریت شک . [ ت ْ رَ ک ِ ] (اِخ ) یکی از تاریخ نویس های مشهور آلمان است که بسال 1834 م . در درسد متولد شد و تاریخ قابل توجهی بنام «تاریخ آلمان در قرن نوزدهم » نوشت و در سال 1896 م . درگذشت .
تریت شکلغتنامه دهخداتریت شک . [ ت ْ رَ ک ِ ] (اِخ ) یکی از تاریخ نویس های مشهور آلمان است که بسال 1834 م . در درسد متولد شد و تاریخ قابل توجهی بنام «تاریخ آلمان در قرن نوزدهم » نوشت و در سال 1896 م . درگذشت .
تریت قشلاقیلغتنامه دهخداتریت قشلاقی . [ ت ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو در بخش گرمی اردبیل که 75 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تریتالغتنامه دهخداتریتا. [ ت ْ ] (اِخ ) در سانسکریت نام فریدون است و رجوع به فریدون ویسنا ج 1 ص 57 و تری تنه شود.
تریتن تخمسلغتنامه دهخداتریتن تخمس . [ ت ْ ت َ ت َ م ِ ] (اِخ ) پورداود آرد: تریتن تخمس در فرس هخامنشی چیتهرن تخم این نام در سنگ نبشته بهستان نیز آمده و نام یکی از سرکشان بوده که به داریوش بشورید و لفظاً یعنی تهم چهر یا دلیر. (فرهنگ ایران باستان ص 209). ظاهراً این ه
تریتونلغتنامه دهخداتریتون . [ ت ْ ت ُ ] (اِخ ) یکی از خدایان دریا، در اساطیر یونان قدیم است . وی پسر پزئیدون و امفی تریت بود.
سن تریتلغتنامه دهخداسن تریت . [ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از رودها در ایران باستان بوده است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1076 شود. (یادداشت مؤلف ).
ماتریتلغتنامه دهخداماتریت . [ ت ُ ] (اِخ ) لغتی است در ماترید که محله ای است به سمرقند. (تاج العروس ). نام محله ای به سمرقند و آنرا ماترید نیز خوانند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماترید شود.