ترقیملغتنامه دهخداترقیم . [ ت َ ] (ع مص ) مخطط بافتن جامه را و خطدار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کتابت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آراستن خط و نقطه نهادن تا واضح گردد. (منتهی ال
لَن يَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْفرهنگ واژگان قرآنهرگز(پاداش)اعمال شما را ناقص نمي كند( ازماده وتر به معناي ناقص کردن چيزي است و معناي اصلي اين کلمه قطع است و از مشتقات آن وتر است . و وتر به کسي و چيزي ميگويند که با جدايي از ديگران منقطع شده باشد)
تراکملغتنامه دهخداتراکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بر هم نشستن . (زوزنی ) (دهار). گرد آمدن و بر هم نشستن . (منتهی الارب )(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارتکام . فراهم آمدن با ازدحام و کثرت . || چاق و فربه شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه . (غیاث اللغات )
تراکمدیکشنری عربی به فارسیجمع اوري , توده , ذخيره , انباشتگي , کنده بزرگي که پشت اتش بخاري گذارده ميشود , موجودي جنسي که بابت سفارشات درانبارموجوداست , جمع شدن , انبارشدن , کار ناتمام يا انباشته
مرقملغتنامه دهخدامرقم . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ترقیم . رجوع به ترقیم شود. || کاتب و نویسنده . مرقن . (از لسان ).