ترصدلغتنامه دهخداترصد. [ ت َ رَص ْ ص ُ ] (ع مص ) چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ترقب . (المنجد). چشم داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترصددیکشنری عربی به فارسیکمين کردن , در تکاپو بودن , درکمين شکار بودن , در انتظار فرصت بودن , دزدکي عمل کردن , در خفا انجام دادن
ترصدفرهنگ فارسی عمید۱. انتظار داشتن.۲. به کسی یا چیزی چشم دوختن و آن را زیر نظر داشتن؛ مراقب بودن.۳. چشمداشت.۴. نگهبانی.
ترستلغتنامه دهخداترست . [ ت ِ رِ ] (اِ) یک نوع اندازه ای . (از ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || عدد سیصد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) (شعوری ج 1 ورق 297 ب ). || نورد جولاهگان . (ناظم الاطباء).
ترشتلغتنامه دهخداترشت . [ ت َ رَ ] (اِخ ) درشت . دهی است نزدیک شهر طهران . (ناظم الاطباء). اکنون یکی از محلات جنوب غربی و متصل به تهران شده است . رجوع به طرشت شود.
ترشتلغتنامه دهخداترشت . [ ت ُ رُ / ت ِ رِ ] (اِ) بیل و ابزاری که باغبانان بدان شاخه های درخت را می برند. (ناظم الاطباء).
تیرستلغتنامه دهخداتیرست . [ رَ ] (عدد، اِ) تیراست . تری ست ، سه صد، سیصد (300). (فرهنگ فارسی معین ) : کنیزان دوشیزه تیرست و شصت به رخ هر یک آرایش بت پرست . اسدی .ز زر خشت تیرست و سی بار پنج که م
تریستلغتنامه دهخداتریست . [ ت ْری ی ِ ] (اِخ ) شهر و بندری است در ایتالیا و بر کنار دریای آدریاتیک ، در خلیجی به همین نام واقع است و 273000 تن سکنه دارد. یکی از مراکز پرفعالیت تجارتی و دارای پالایشگاه نفت است . این بندر پیش از سال 19
ترصدالغتنامه دهخداترصدا. [ ت َ ص َ / ص ِ ] (ص مرکب ) ترنغمه . کسی که صدا و نغمه ٔ سیراب داشته باشد. (آنندراج ). خوش صدا. کسی که صدای دلنشین و گیرا داشته باشد. خوش لحن : به ترنغمگی در چمن آبشارنمی افتد ازپایه ٔ اعتبارشده خطبه
ترصدالغتنامه دهخداترصدا. [ ت َ ص َ / ص ِ ] (ص مرکب ) ترنغمه . کسی که صدا و نغمه ٔ سیراب داشته باشد. (آنندراج ). خوش صدا. کسی که صدای دلنشین و گیرا داشته باشد. خوش لحن : به ترنغمگی در چمن آبشارنمی افتد ازپایه ٔ اعتبارشده خطبه
مترصدلغتنامه دهخدامترصد. [ م ُ ت َ رَص ْ ص ِ ] (ع ص ) امیدوار و چشم داشت دارنده . (آنندراج ) (غیاث ). منتظر. (دهار). انتظار کشنده . منتظر و نگران . چشم براه و بیدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) : در اثناء این حال ابوالحسن سیمجور از سیستان باز گشته و بی اجازت حضرت