تحننلغتنامه دهخداتحنن . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) مهربانی کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مهربانی نمودن بر کسی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ترحم . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).بخشودن و به علی متعدی شود. (تاج المصادر بیهقی ).
تحنینلغتنامه دهخداتحنین . [ ت َ ] (ع مص ) گُل آوردن درخت . || بازپس گشتن و بددلی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یقال : حمل فحنن ؛ ای هلل و کذب ، ای رجع و جبن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تعنینلغتنامه دهخداتعنین . [ ت َ ] (ع مص ) عنوان کردن کتاب را. (تاج المصادر بیهقی ). عنوان کتاب نوشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنان کردن لگام را. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). عنان ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قاضی بر کسی حکم نامردی کردن یا با
طعنانلغتنامه دهخداطعنان . [ طَ ع َ ] (ع مص ) طَعن . رنجانیدن کسی رابه سخن : طعن فیه بالقول طعناً و طعناناً. || طعن کردن در حسب کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
متحننلغتنامه دهخدامتحنن . [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ](ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و بارحم و شفقت بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحنن شود.
حیطةلغتنامه دهخداحیطة. [ ح َ طَ ] (ع اِمص ) و گاه بکسر حاء آید. هشیاری و حزم در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): یقال : فلان حیطة لک ؛ اَی تحنن و تعطف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسم است احتیاط را. || (اِ) زن باعفت و بزرگوار. (اقرب الموارد).
تحنبلغتنامه دهخداتحنب . [ ت َ ح َن ْ ن ُ ](ع مص ) گوژ گردیدن از پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خمیده و کمانی شدن پیر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || مهربان گردیدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تحنن بر کسی ، و این مجاز است . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).<b
تحنیلغتنامه دهخداتحنی . [ ت َ ح َن ْ نی ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خمیده شدن و پیچیدن دست را. (آنندراج ). || مهربانی کردن و بدو درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). مهربان شدن بر کسی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از ناظم ال
آرزومندیلغتنامه دهخداآرزومندی . [ رِ م َ ] (حامص مرکب ) شوق . اشتیاق . پویه . تعطش . بَهْش . التیاع . توق . صبابت : سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی ندا آمد که واثق شو بالطاف خداوندی . حافظ.ورای حد تقریر است شرح آرزومندی . <p class=
متحننلغتنامه دهخدامتحنن . [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ](ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و بارحم و شفقت بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحنن شود.