تحفللغتنامه دهخداتحفل . [ ت َ ح َف ْ ف ُ] (ع مص ) زدوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || زینت گرفتن و آراسته شدن . (منتهی الارب ). آراسته شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحفل آب و لبن ؛ گرد آمدن آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحفل آب ؛ تجمع آن . (قطر المحیط). تحفل شیر؛
تحفلفرهنگ فارسی معین(تَ حَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - محفل ساختن ، دور هم جمع شدن . 2 - پُر شدن مجلس از مردم .
تحفیللغتنامه دهخداتحفیل . [ ت َ ] (ع مص ) گرد کردن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جمع کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || زینت دادن و آراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زینت دادن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || چند گاه نادوشیدن گوسفند را به جهت فروختن تا بزرگ پ
تعفیللغتنامه دهخداتعفیل . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح فنج کردن و نسبت نمودن کسی را به سوی آن . (منتهی الارب ). اصلاح عفل کردن و نسبت نمودن کسی را به سوی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به عفل و رجوع به فَنج شود.
متحفللغتنامه دهخدامتحفل . [ م ُ ت َ ح َف ْ ف ِ ] (ع ص ) جمع گردیده و پر شده . (آنندراج ). با یکدیگر گردآینده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحفل شود.
بزکلغتنامه دهخدابزک . [ب َ زَ ] (اِ) (شاید از کلمه ٔ ترکی و از مصدر بزمق باشد) و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه ٔ فارسی معرب است . (یادداشت بخط دهخدا). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن . چاسان فاسان . تزین . تحفل . توالت .
نصیبلغتنامه دهخدانصیب . [ ن ُ ص َ ] (اِخ ) ابن ریاح مکنی به ابومحجن ، مولی عبدالعزیزبن مروان ، از شعرای فحل عرب است ، وی سیاه و غلام راشدبن عبدالعزی کنانی و در حضور عبدالعزیزبن مروان ابیاتی انشاد کرد، عبدالعزیز او را خرید و آزاد ساخت . موضوع تغزلات او زنی از قبیله ٔ کنانه بود به نام ام بکر، ز
آرایشلغتنامه دهخداآرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تزیین . تزین . تحلی . تقین . پیرایه : خرد گیر کآرایش کارتست نگهدار گفتار و کردار تست <
متحفللغتنامه دهخدامتحفل . [ م ُ ت َ ح َف ْ ف ِ ] (ع ص ) جمع گردیده و پر شده . (آنندراج ). با یکدیگر گردآینده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحفل شود.