تحشیه

tahšiye

معنی

۱. حاشیه زدن.
۲. حاشیه دوختن به جامه.
۳. حاشیه نوشتن بر کتاب؛ حاشیه‌نویسی.

مترادف

تعلیقهنویسی، تکلمهنویسی، حاشیهنویسی

جست‌وجوی دقیق

تحشیه

فرهنگ فارسی عمید

۱. حاشیه زدن.۲. حاشیه دوختن به جامه.۳. حاشیه نوشتن بر کتاب؛ حاشیه‌نویسی.

تحشیه

فرهنگ فارسی معین

(تَ یِ) [ ع . تحشیة ] (مص م .) نوشتن حاشیه بر کتاب .

تحشیه

جست‌وجوی هم‌آوا

تحصیة

لغت‌نامه دهخدا

تحصیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) حفظ و نگاه داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || پناه دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).

تحسیة

لغت‌نامه دهخدا

تحسیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) خورانیدن شوربا کسی را اندک اندک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). آشامانیدن به کسی شوربا را اندک اندک . (ناظم الاطباء). رجوع به تحسی شود.

تحشیة

تحشیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ش ی ») دَما بر کسی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). تاسه برافتادن و سبب تاسه برافتادن شدن . (ناظم الاطباء). || حاشیه بر جامه قرار دادن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آرایش کردن کنار جامه را با طراز و جز آن . (ناظم الاطباء). || حاشیه کردن و حاشی

تهیشه

لغت‌نامه دهخدا

تهیشه . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) نام شهری است که فریدون پیوسته و دائم در آنجا می بود. (برهان ). نام شهری که فریدون در آن می بود و ظاهراً همان تمیشه است ... (فرهنگ جهانگیری ). در فرهنگ و برهان آمده که نام شهری است که فریدون فرخ در آن می بود و

تعسة

لغت‌نامه دهخدا

تعسة. [ ت َ س َ ](ع اِ) بدی و بدبختی و نحوست . (از دزی ج 1 ص 147).

جست‌وجوی مشابه

تصحیح و تحشیه

فرهنگ گنجواژه

ویرایش کتابهای قدیمی.

جست‌وجوی متن

تکلمه

فرهنگ مترادف و متضاد

پیوست، تتمه، تحشیه، تعلیقه، ضمیمه، متمم، مکمل

حاشیه زدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تحشیه ۲. حاشیه نوشتن، شرح نوشتن، حاشیه کردن

تعلیق

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آویختگی، آویزش ۲. تاخیر، معلق ۳. آویختن، ۴. تحشیه، تعلیقه، تکلمه، حاشیه ۵. معلق کردن، فروهشتن

محشا

لغت‌نامه دهخدا

محشا. [ م ُ ح َش ْ شا ] (ع ص ) صورتی از محشی . رجوع به محشی شود.- محشا کردن ؛ محشی کردن . حاشیه نوشتن بر کتابی . تحشیه . رجوع به محشی شود.

محشی

لغت‌نامه دهخدا

محشی . [ م ُ ح َش ْ شا ] (ع ص ) محشا. نعت مفعولی از تحشیه . بیان شده و شرح کرده شده بواسطه ٔ حاشیه . (ناظم الاطباء). حاشیه نوشته شده .حاشیه کرده . حاشیه نبشته . || دارای حاشیه . || آرایش داده شده : موشح به توقیع و طغرا و محشی به جبن و عجز. (جهانگشای جو

جست‌وجوی هم‌قافیه

تصحیح و تحشیه

فرهنگ گنجواژه

ویرایش کتابهای قدیمی.

درپیوند

بیشتر بدانید

تحشیه

tahšiye

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

فرهنگ گنجواژه

جست‌وجوی متن

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

فرهنگ گنجواژه