تحبیسلغتنامه دهخداتحبیس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی فراش کشیدن مِحْبَس را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراش را با مِحْبَس [ مِقْرَمه . پرده ٔ پر نقش و نگار ] پوشانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصل چیزی را در ملک خود داشتن و ثمره ٔ آن را در راه خدا وقف کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
تحبسلغتنامه دهخداتحبس .[ ت َ ح َب ْ ب ُ ] (ع مص ) وایستادن . (زوزنی ). فاایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را در بند داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || توقف در کلام . (اقرب الموارد).
تحبشلغتنامه دهخداتحبش . [ ت َ ح َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گردآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تجمع قوم . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || گردآوردن مرد چیزی را. (اقرب الموارد).
تحبیشلغتنامه دهخداتحبیش . [ ت َ ] (ع مص ) گردآوردن چیزی ، کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (قطر المحیط)(اقرب الموارد). گردآوردن . (آنندراج ). || کسب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تهبشلغتنامه دهخداتهبش . [ ت َ هََ ب ْ ب ُ ] (ع مص ) گرد آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد). || ورزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): خرج یتهبش لعیاله ؛ یجمع و یتکسَّب . (اقرب الموارد).
تهبیشلغتنامه دهخداتهبیش . [ ت َ ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عطیهلغتنامه دهخداعطیه . [ ع َ طی ی َ ] (ع اِ) عطیة. عطیت . جایزه . انعام . بخشش : و برخوردار گردانادامیرالمؤمنین را از تو و از آن نعمت بزرگ و عطیه ٔ وافر و موهبت نفیس که ترا داد. (تاریخ بیهقی ص 307). رحمت و برکتهای ایزدی و برکت بنده ا