تجویزلغتنامه دهخداتجویز.[ ت َج ْ ] (ع مص ) روا داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ). روا داشتن رای کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انفاذ. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || روا داشتن امری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روا کردن و گذراندن و مجاز قراردادن امری . (از اقر
تجوزلغتنامه دهخداتجوز. [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) آسان فاگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). آسان فراگرفتن . (زوزنی ). آسان فراگرفتن چیزی را و چشم پوشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || عفو کردن گناه کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ال
تجوشلغتنامه دهخداتجوش . [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) گذشتن بهره ای از شب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || فرورفتن به زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط).
تجوظلغتنامه دهخداتجوظ. [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) سعی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تجویظلغتنامه دهخداتجویظ. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سعی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اندک صبر شدن . || اندوهگین شدن . ملول شدن . (از قطر المحیط).
تیزگوشلغتنامه دهخداتیزگوش . (ص مرکب ) آنکه اندک آوازی را می شنود و دریافت می کند. (ناظم الاطباء). دارای گوشی سخت شنوا که زود شنود. که آواز آهسته شنود : برآمد یکی گرد و برشد خروش همه کر شدی مردم تیزگوش .(شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 8</
کار اصطلاحشناسی تجویزی،واژهگزینی تجویزیprescriptive terminology work, normative terminology workواژههای مصوب فرهنگستانتبیین و تعـریف مفاهیم و اصطلاحات و معـادلها و طبقهبندی آنها با هدف استاندارسازی
تجویز کردنلغتنامه دهخداتجویز کردن . [ ت َج ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندر کردن . || آزمایش کردن . || فتوی دادن و اذن دادن و روا گردانیدن و حکم کردن ورای دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
دستور تجویزیprescriptive grammar, normative grammarواژههای مصوب فرهنگستاندستوری که بهجای توصیف وضعیت واقعی زبان به تجویز صورتهایی میپردازد که صحیح پنداشته میشوند
تجویز کردنلغتنامه دهخداتجویز کردن . [ ت َج ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندر کردن . || آزمایش کردن . || فتوی دادن و اذن دادن و روا گردانیدن و حکم کردن ورای دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تجویز رژیمdiet prescriptionواژههای مصوب فرهنگستانتعیین نوع و مقدار و بافت و بسامد خوردن غذا برای یک فرد
تجویزگرایی،توصیهگراییprescriptivismواژههای مصوب فرهنگستانیکی از دیدگاههای ناشناختگرایی اخلاقی که، برخلاف عاطفیانگاری، قائل به این است که احکام اخلاقی اگرچه صدقپذیر نیستند، بیانگر توصیهها یا اوامری هستند که کلیتپذیرند