تجویدلغتنامه دهخداتجوید. [ ت َج ْ ] (ع مص ) سره کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). نیکو کردن و سره کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو کردن . (فرهنگ نظام ). جَیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جَیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
تجویدفرهنگ فارسی عمید۱. فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن.۳. (اسم مصدر) درست ادا کردن حروف و کلمات، مانندِ تلفظ فصحای عرب.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نیکو کردن؛ سره کردن؛ کاری را نیک کردن.
تجویدفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .)1 - نیکو کردن . 2 - نیک گفتن . 3 - (اِ.) علم درست ادا کردن حروف و کلمات قرآن .
تجودلغتنامه دهخداتجود. [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) جَیّد اختیار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تأنق در صنعت . (اقرب الموارد).
تزودلغتنامه دهخداتزود. [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) توشه برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). توشه برگرفتن . (زوزنی ) (آنندراج ). توشه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). زاد سفر برگرفتن . || برای آخرت عمل کردن . (از متن اللغة).
تزویدلغتنامه دهخداتزوید. [ ت َزْ ] (ع مص ) توشه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطا کردن زاد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تزویطلغتنامه دهخداتزویط. [ ت َزْ ] (ع مص ) بزرگ و کلان کردن لقمه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
موسیلغتنامه دهخداموسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (عبیداﷲ)بن یحیی بن خاقان خاقانی بغدادی مقری (248 - 325 هَ . ق .). نخستین کسی است که در علم تجوید تصنیف کرده است . (از یادداشت مؤلف ). او راست : 1</sp
تعمیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ≠ تجوید ۲. فراگیر کردن، عمومیت دادن ≠ تخصیص
صلیلغتنامه دهخداصلی . [ ] (ع اِ) در تجوید علامت خاصه است مواردی را که وقف جایز است لیکن وصل اولی است .