تجارت

tejārat

معنی

۱. دادوستد کردن.
۲. خریدوفروش کلی هر ‌نوع کالا؛ سوداگری؛ بازرگانی.

مترادف

بازرگانی، دادوستد، سودا، سوداگری، معامله

برابر پارسی

سوداگری، بازرگان

جست‌وجوی دقیق

تجارت

فرهنگ فارسی عمید

۱. دادوستد کردن.۲. خریدوفروش کلی هر ‌نوع کالا؛ سوداگری؛ بازرگانی.

تجارت

لغت‌نامه دهخدا

تجارت . [ ت ِ رَ ] (ع مص ) تجارة. سوداگری و بازرگانی . (ناظم الاطباء). بازرگانی کردن . (آنندراج ). بازرگانی و خرید و فروش . (فرهنگ نظام ). بده بستان معامله . بازارگانی . داد و ستد. ستد و داد. سودا. سوداگری . بیع و شری : تاجران و تجار کتاب اشعیا 23</

تجارت

دیکشنری فارسی به عربی

تجارة , عمل

تجارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

business, commerce, trade, traffic

تجارت

دیکشنری فارسی به ترکی

ticaret

جست‌وجوی هم‌آوا

تجارید

لغت‌نامه دهخدا

تجارید. [ ت َ ] (ع اِ) دسته ای از سپاهیان بجایی فرستاده شده . (ناظم الاطباء).

تزارید

لغت‌نامه دهخدا

تزارید. [ ت َ ] (ع اِ) چین ها و شکن ها که مشابه بافتن زره باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غصون الدماغ لان نظمها یشبه نظم زردالجوشن . لکن زردالمقدم اکثر افراداً من زردالمؤخر. (بحر الجواهر).

تجارت کردن

لغت‌نامه دهخدا

تجارت کردن . [ ت ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوداگری کردن . (ناظم الاطباء). بازرگانی . اتجار. تجارة. رجوع به تجارت و تجارة در همین لغت نامه شود.

تجارت الکترونیکی

electronic commerce, e-commerce

واژه‌های مصوب فرهنگستان

انجام عملیات تجاری از راه دور با استفاده از فنّاوری اینترنت و شبکه‏های رایانه‏ای

تجارت سیار

mobile commerce, m-commerce

واژه‌های مصوب فرهنگستان

انجام خرید یا کارهای تجاری با استفاده از تلفن‌های همراه عادی یا پیشرفته

جست‌وجوی مشابه

تجارتخانه

لغت‌نامه دهخدا

تجارتخانه . [ ت ِ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائیکه در آن عهد داد و ستد متمرکز میگردد. مکانی که بازرگانی در آن صورت میگیرد.

تجارتگاه

لغت‌نامه دهخدا

تجارتگاه . [ ت ِ رَ ] (اِ مرکب ) محل تجارت و بازرگانی . (ناظم الاطباء).

تجارتی

لغت‌نامه دهخدا

تجارتی . [ ت ِ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به تجارت . کالای تجارتی . || بازاری . (ناظم الاطباء).

تجارتخانه

دیکشنری فارسی به عربی

شرکة

تجارتی

دیکشنری فارسی به عربی

تجاري

جست‌وجوی متن

متجر

فرهنگ فارسی عمید

مکان تجارت؛ تجارت‌خانه.

کسب و کار

واژه‌نامه آزاد

تجارت ، حرفه ،پیشه ،تجارت

trading

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تجارت، معامله کردن، مبادله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن

free trade

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تجارت آزاد، تجارت ازاد، قاچاق

law merchant

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قانون تجارت، قواعد و اصول قدیم معاملات بازرگانی، حقوق تجارت قدیم، دادگاه تجارت

جست‌وجوی هم‌آغاز

تجارت کردن

لغت‌نامه دهخدا

تجارت کردن . [ ت ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوداگری کردن . (ناظم الاطباء). بازرگانی . اتجار. تجارة. رجوع به تجارت و تجارة در همین لغت نامه شود.

تجارتخانه

لغت‌نامه دهخدا

تجارتخانه . [ ت ِ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائیکه در آن عهد داد و ستد متمرکز میگردد. مکانی که بازرگانی در آن صورت میگیرد.

تجارتگاه

لغت‌نامه دهخدا

تجارتگاه . [ ت ِ رَ ] (اِ مرکب ) محل تجارت و بازرگانی . (ناظم الاطباء).

تجارتی

لغت‌نامه دهخدا

تجارتی . [ ت ِ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به تجارت . کالای تجارتی . || بازاری . (ناظم الاطباء).

تجارت الکترونیکی

electronic commerce, e-commerce

واژه‌های مصوب فرهنگستان

انجام عملیات تجاری از راه دور با استفاده از فنّاوری اینترنت و شبکه‏های رایانه‏ای

جست‌وجوی هم‌قافیه

مرکز تجارت

دیکشنری فارسی به عربی

سوق

آزادی کسب و تجارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

laissez faire

اتاق تجارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

chamber of commerce

منع تجارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

embargo

کسب و تجارت

فرهنگ گنجواژه

فعالیت.

ترجمه مقاله