تبعهلغتنامه دهخداتبعه . [ ت َ ب َ ع َ ] (اِ) تابعان و پیروان .این جمع تابع است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذاز تازی ، پیروان و تابعین . (ناظم الاطباء). جمع تابعاست . تابعها و پیروی کننده ها. و در زبان عربی لفظ تبع واحد و جمع هر دو استعمال میشود و جمع مشهور لفظ تابع، اتباع است لیکن تابع
تبعةلغتنامه دهخداتبعة. [ ت َ ب َ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است در حلذان طائف ، در آن پشته نقبها است . هر نقب بمسافت یک ساعت راه و در آن نقب شمشیرهای عادی و مهره ها یافت میشود و چنان پندارند که آنجا گورهای مردم عاد است و آن موضع را بزرگ شمارند و ساکنان آن از بنونصربن معاویه اند. زمخشری گوید: تبعه م
تبعةلغتنامه دهخداتبعة. [ ت َ ب ِ ع َ ] (ع اِ) تباعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عاقبت بد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ): و حسن نیز بالتبع از تبعة آن خائف گشت واز پدر هراسان شد. (جهانگشای جوینی ). تبعت . رجوع به تباعه و تبعات و تبعت شود. || گناه . (فرهنگ
تبعیةلغتنامه دهخداتبعیة. [ ت َ ب َ ی ی َ ] (ع مص ) پیروی و تقلید و متابعت . (ناظم الاطباء). پیروی . (دزی ). تبعیت . رجوع به تبعیت شود.
تبهیةلغتنامه دهخداتبهیة. [ ت َ هَِ ی َ ] (ع مص ) فراخ ساختن خانه را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).