تاواتالغتنامه دهخداتاواتا. (اِ مرکب ) مخفف تاواتاو است . شعوری در لسان العجم ج 1 ورق 270 و ناظم الاطباء و صاحب آنندراج این کلمه را به تصحیف «تاوانا» آورده و بمعنی قدرت و قوت و توانایی گرفته اند و بیت ذیل از کمال اسماعیل را هم ش
تاواتافرهنگ فارسی عمید۱. قدرت؛ توانایی: ◻︎ هرکه او را هست معنی کمترک / بیش بینم لاف تاواتای او (کمالالدین اسماعیل: رشیدی: تاوتا).۲. تابوطاقت.
تواطولغتنامه دهخداتواطؤ. [ ت َ طُءْ ] (ع مص ) توافق . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). موافقت و سازواری و اتفاق کردن بر امری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر موافقت کردن . (آنندراج ). اتفاق کردن . همداستان شدن . سازواری بر... موافقت بر... اتفاق در... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || لفظی را
توتیافرهنگ فارسی عمید۱. (شیمی) اکسید روی که در کورههایی که سرب و روی را ذوب میکنند بهدست میآید؛ دودی که در موقع گداختن سرب در بالای کوره جمع میشود. از داروهای چشم بوده و در معالجۀ بعضی از اورام چشم و برای تقویت باصره به کار میرفته؛ سرمه: ◻︎ غمزۀ نسرین نه ز باد صبا / از اثر خاکِ تو شد توتیا (نظامی۱: ۶).۲. (زی
تاواتاولغتنامه دهخداتاواتاو. (اِ مرکب ) قدرت و قوت و توانایی . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از «تاو» + «ا» (واسطه ) + «تاو» = تاواتا. رجوع به تاواتا شود.
تاواتاولغتنامه دهخداتاواتاو. (اِ مرکب ) قدرت و قوت و توانایی . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از «تاو» + «ا» (واسطه ) + «تاو» = تاواتا. رجوع به تاواتا شود.