تازندهلغتنامه دهخداتازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) دونده . (آنندراج ). از تاختن و تاز، تندرو : چو خورشید بر چرخ لشکر کشیدشب تار تازنده شد ناپدیدیکی انجمن کرد خاقان چین بزرگان و گردان توران زمین . فردوس
توزنده جانلغتنامه دهخداتوزنده جان . [ زَ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تحت جلگه است که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 593 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کین توزندهلغتنامه دهخداکین توزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کین توز. انتقام گیرنده . منتقم : تا بود در سینه ٔ من رسته مهر خدمتت چرخ کین توزنده کی بیند به چشم کین مرا؟ سوزنی .رجوع به کین توز شود.
تورم تازندهgalloping inflationواژههای مصوب فرهنگستانتورمی که در مدتزمان بسیار کوتاه با نرخ بسیار بالا رشد میکند
تورم تازندهgalloping inflationواژههای مصوب فرهنگستانتورمی که در مدتزمان بسیار کوتاه با نرخ بسیار بالا رشد میکند
تازندگانلغتنامه دهخداتازندگان . [ زَ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ تازنده . دوندگان . حمله کنندگان : و خیلتاش و مردی از عرب از تازندگان دیوسواران نامزد شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). تازنده ای بود از تازندگان که همتا نداشت . (تاریخ بیهقی
تورم تازندهgalloping inflationواژههای مصوب فرهنگستانتورمی که در مدتزمان بسیار کوتاه با نرخ بسیار بالا رشد میکند