بیارهلغتنامه دهخدابیاره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) ساقه ٔ گیاه . || ریشه ٔ یک قسم گیاه طبی . (ناظم الاطباء).
بیارهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخههای آن روی زمین بیفتد، مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار، و مانندِ آن؛ بوته.
بیارهفرهنگ فارسی معین(بَ رَ یا رِ) (اِ.) گیاهی که ساقة بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره ؛ بوته .
یباریحلغتنامه دهخدایباریح . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یبروح . یباریح السبعة؛ مردم گیاه هفت گانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یبروح شود.
بارهلغتنامه دهخداباره . [رَ ] (اِخ ) اقلیمی است از اعمال جزیرةالخضراء در اندلس که در آن کوههای بلند است و در میان مردم آن فتنه ها و آشوبهایی در قدیم و جدید روی داده است و محصولش بیشتر میوه بود نه کشت و زرع . (از معجم البلدان ). و رجوع به مراصدالاطلاع و قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl" di
بارهلغتنامه دهخداباره . [ رَ ] (معرب ، اِ) معرب پاره بمعنی قطعه یا تکه و آن قطعه ای ازمسکوکات است مساوی پنج هشتم قرش . (اقرب الموارد).
بارهلغتنامه دهخداباره . [ رَ / رِ ] (اِ) اسب را گویند که بعربی فرس خوانند. (برهان ) . اسب که بارگی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (معیار جمالی ). اسب . (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 435) (انجمن آرا) (صحاح الفرس )
ورکارفرهنگ فارسی معین(وَ) (اِ.) هر میوه که درخت ندارد و بوته و بیاره دارد مانند: خربزه ، هندوانه ، خیار و کدو و جز آن .
برمفرهنگ فارسی عمیدچوببندی که شاخههای تاک یا بیارۀ کدو، ومانندِ آن را روی آن میاندازند؛ چوببست؛ داربست.
شبیارهلغتنامه دهخداشبیاره . [ ش َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) می نو و شراب تازه . (ناظم الاطباء). || مرکباتی که بیمار را دهند به شب گاه خفتن برای جلوگیری از استفراغ یا برای تلیین مزاج . (یادداشت مؤلف ) : شبیاره ها به اندازه ٔ حاجت باید داد و ا
تبیارهلغتنامه دهخداتبیاره . [ ت َب ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) تب و لرزه از لطائف . و در بهار عجم نوشته تبیازه بزای معجمه بمعنی تب و لرزه . بلفظ گرفتن و افتادن و زدن مستعمل . (غیاث اللغات ). رجوع به تبیازه شود.