بویاییلغتنامه دهخدابویایی . (حامص ) شم . بوییدن : گر نداری خون مشک آهوان سنبل تر بهر بویایی فرست . خاقانی .|| یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره .
بویاییolfaction, smell, osmesthesia, osphresisواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی حس کردن بوها و درک و تشخیص آنها
کشتیروferry-boat coach, ferry-boat wagon, ferry-boat vanواژههای مصوب فرهنگستانواگن قابل حمل با کشتی
قایق پرندهflying boat, boat seaplaneواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آبنشین که بهعنوان قایق مورد استفاده قرار میگیرد
شناوۀ روگاهfairway buoy, mid-channel buoyواژههای مصوب فرهنگستانشناوه/ بویهای که روگاه را در آبراه مشخص میکند متـ . بویۀ روگاه
تدفین زورقیboat burial, ship burial, boat graveواژههای مصوب فرهنگستانتدفینی که در آن جسد را درون زورق قرار میدادند یا همراه با آن در گودالی دفن میکردند
نابویایی تنفسیanosmia respiratoriaواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی در بویایی به علت انسداد مجاری بویایی