بهرامنلغتنامه دهخدابهرامن . [ ب َ م َ ] (اِ) نوعی از یاقوت سرخ باشد. (برهان ). یاقوت سرخ باشد و آنرا بهرمان نیز گویند. (آنندراج ). یاقوت . (رشیدی ). رجوع به بهرامج شود. || جنسی از بافته ٔ ابریشمی هفت رنگ در نهایت لطافت و نازکی . (برهان ). بافته ای است ابریشمی لطیف و نازک و بهمه رنگ شود. (آنندرا
بهرمنلغتنامه دهخدابهرمن . [ ب َ رَ م َ ] (اِ) بتخانه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بتکده . (اوبهی ). || یاقوت سرخ . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یاقوت . (جهانگیری ).
بهرامیانلغتنامه دهخدابهرامیان . [ ب َ ] (اِخ ) منسوب به بهرام : کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان و ز اشکانیان . فردوسی .شاه مشرق آفتاب گوهر بهرامیان صبح عدل از مشرق آن خاندان انگیخته . خاقانی .پیشت صف
بهرمانفرهنگ فارسی عمید۱. یاقوت سرخ: ◻︎ نور مه از خار کند سرخگل / قرصِخور از سنگ کند بهرمان (خاقانی: ۳۴۴).۲. پارچۀ ابریشمی رنگین.
بهرمانلغتنامه دهخدابهرمان . [ ب َ رَ ] (اِ) بهرامن است که یاقوت سرخ باشد. (برهان ) (از آنندراج ). یاقوت سرخ گرانمایه . (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). یاقوت سرخ . (جهانگیری ) (غیاث ) (صحاح الفرس ). یاقوت . (فهرست مخزن الادویه ). سنگ نفیسی است که قرمزرنگ میباشد. (قاموس کتاب مقدس ) :</sp
پلملغتنامه دهخداپلم . [ پ َ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) : کجا تور و کجا ایرج کجا سلم اجل پاشید بر رخسارشان پلم . زراتشت بهرام .|| گل زردی شبیه به زعفران که تخم آن کاجیره است . کاجیره . کاژیره . کافشه .
بهرمانلغتنامه دهخدابهرمان . [ ب َ رَ ] (اِ) بهرامن است که یاقوت سرخ باشد. (برهان ) (از آنندراج ). یاقوت سرخ گرانمایه . (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). یاقوت سرخ . (جهانگیری ) (غیاث ) (صحاح الفرس ). یاقوت . (فهرست مخزن الادویه ). سنگ نفیسی است که قرمزرنگ میباشد. (قاموس کتاب مقدس ) :</sp
عصفرلغتنامه دهخداعصفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. (منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم میکند، و آن را بهرمان نیز نامند و تخم آن قرطم است . (از اقرب الموارد). گل کاجیره که به هندی کسنبه گویند، و جامه ای که به رنگ آن سرخ شود، آن را مع
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و یاقوت معرب آن است ... (بیرو