بعیدلغتنامه دهخدابعید. [ ب َ ] (ع ص ) دور، یقال : ما انت منا ببعید و ما انتم منا ببعید، یستوی فیه الواحد و الجمع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، بُعَداء، بُعَد، بُعَدان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه جرجانی ص 27
بعیدلغتنامه دهخدابعید. [ ب ُ ع َ ] (ع اِ مصغر، ق مصغر) کمی دور و در یک مسافت کمی . (ناظم الاطباء): رأیته بعیدات بین و بعیدته ؛ دیدم او را اندک پس جدایی ، و ذلک اذا کان الرجل یمسک عن اتیان صاحبه الزمان ثم یأتیه ثم یمسک عنه ثم یأتیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
بعیددیکشنری فارسی به انگلیسیafield, distant, far, far-fetched, long , outside, improbable, outer, remote, unlikely
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
جریان بیتbit streamواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای پیوسته از بیتها که بهطور متوالی در حوزۀ زمان انتقال مییابند
بیتهای افزونهredundant bitsواژههای مصوب فرهنگستانبیتهایی که در هنگام انتقال دادهها برای تشخیص یا اصلاح خطا یا هر دو افزوده شدهاند
بعيدادیکشنری عربی به فارسیکنار , يکسو , بيک طرف , دوراز , خارج , بيرون از , غايب , درسفر , بيدرنگ , پيوسته , بطور پيوسته , متصلا , مرتبا , از انجا , از ان زمان , پس از ان , بعد , از انروي , رفته , بيرون , دورافتاده , دور , فاصله دار , ناجور , متفاوت , بسيار , بمراتب , زياد , خيلي , دور دست , بعيد , بعلا وه
جنس بعیدلغتنامه دهخداجنس بعید. [ ج ِ س ِ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، بعید خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع مُشارک ضمیمه کنیم و از ماهیت آنها بپرسیم همیشه آن جنس در جواب گفته نشود، مثلاً جسم برای انسان جنس بعید است زیرا انسان در این جنس انواع
فصل بعیدلغتنامه دهخدافصل بعید. [ ف َ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه نوع خود را از مشارکات در جنس فی الجمله امتیاز دهد، چون : «حساس » نسبت به انسان . (غیاث ). رجوع به فصل و ترکیب های آن شود.
تبعیدلغتنامه دهخداتبعید. [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء): بعده تبعیداً؛ دور کرد او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کسی را از وطنش بیرون کردن بجهت جرم سیاسی و غیر آن . (این معنی ) برای لفظ تبعید جدید است و بعد از
تبعیدفرهنگ فارسی عمید۱. بیرون کردن کسی از محل اقامت خود و به جای دیگر فرستادن، بهعنوان نوعی مجازات؛ نفی بلد.۲. دور کردن.
دولتِ درتبعیدgovernment-in-exileواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از اتباع یک کشور، که در خارج از آن کشور اقامت دارند و خود را دولت قانونی و برخوردار از اقتدار عالی بر وطن خویش میخوانند و دستکم کشور میزبان آنها را به این عنوان به رسمیت میشناسد