ده شیخ بشرولغتنامه دهخداده شیخ بشرو. [ دِه ْ ش َ / ش ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 171 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
بساریالغتنامه دهخدابساریا. [ ] (اِ) ماهی خرد به لغت اهل مصر. (تذکره ٔ داودضریر انطاکی ص 78). رجوع به بساریه و ابساریه شود.
بسیاریلغتنامه دهخدابسیاری . [ ب ِ ] (حامص ) بسیار و بمعنی درازی مجاز است . (آنندراج ). کثرت و فراوانی و زیادتی . (ناظم الاطباء). وفور. فزونی . بیشی . برکت . انبوهی . فرط. عَمَم . (منتهی الارب ). کثرت . (دانشنامه ٔ علایی ص 95). مقابل کمی و قلت . اضعّاف <span cla
فراخ دهنلغتنامه دهخدافراخ دهن . [ ف َ دَ هََ ] (ص مرکب ) کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است . (از آنندراج ). بسیارگو و بدزبان . (انجمن آرا). اوسق . (منتهی الارب ). بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان . (برهان ). رجوع به فراخ دهان شود.
قوالفرهنگ فارسی معین(قَ وّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیارگو، خوش - صحبت . 2 - آواز خوان ، کسی که در محافل اشعار را به آواز خوش بخواند.