بزنگلغتنامه دهخدابزنگ .[ ب ُ زُ ] (اِخ ) ولایتی است که قطب جنوبی آنجا نموده می شود. (شرفنامه ٔ منیری ). اما جای دیگر دیده نشد.
بزنگلغتنامه دهخدابزنگ . [ ب َ زَ ] (اِ) غلق در خانه . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). دربند و قفل . (ناظم الاطباء). || کلیدکه بعربی مفتاح خوانند. (برهان ). بمعنی کلید است و مصحف شده . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). کلید. (ناظم الاطباء). بژنگ . (برهان ). || ذخیره . (شرفنامه ٔ منیری )
زِهراهvaginaواژههای مصوب فرهنگستان[زیستشناسی] مجرای ماهیچهای با پوشش مخاطی در پستانداران ماده که زهدان را به خارج متصل میکند متـ . زهدانراه [حشرهشناسی] لولهای در اندام زادآوریِ مادهها که محل قرار گرفتن نراندامه است
زهراه دنداندارvagina dentateواژههای مصوب فرهنگستانصورتی خیالی از زهراه به شکل دهانی دنداندار که میتواند شریک جنسی مذکر را اخته کند
بزنگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای زدن.۲. [عامیانه] موقعیت حساس یا مناسب: سر بزنگاه پیدایش شد.۳. [مجاز] آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند.
بزنگانلغتنامه دهخدابزنگان . [ ب َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزدوران بخش سرخس شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل . سکنه 650 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و بنشن و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه مالرو است . (از فرهنگجغرافیایی ایران
بزنگاهلغتنامه دهخدابزنگاه . [ ب ِ زَ ] (اِ مرکب ) (از: ب + زن + گاه ) جای مخوف و محل دزدان و رهزنان . (آنندراج ). جائی که خوف رهزنان داشته باشد. (از مصطلحات از غیاث اللغات ). جای قطع طریق . (فرهنگ فارسی معین ). جای سرقت . جای قطاع طریق در راه ها. گزک . (یادداشت بخط دهخدا) :</sp
بزنگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای زدن.۲. [عامیانه] موقعیت حساس یا مناسب: سر بزنگاه پیدایش شد.۳. [مجاز] آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند.
بزنگانلغتنامه دهخدابزنگان . [ ب َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزدوران بخش سرخس شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل . سکنه 650 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و بنشن و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه مالرو است . (از فرهنگجغرافیایی ایران
بزنگاهلغتنامه دهخدابزنگاه . [ ب ِ زَ ] (اِ مرکب ) (از: ب + زن + گاه ) جای مخوف و محل دزدان و رهزنان . (آنندراج ). جائی که خوف رهزنان داشته باشد. (از مصطلحات از غیاث اللغات ). جای قطع طریق . (فرهنگ فارسی معین ). جای سرقت . جای قطاع طریق در راه ها. گزک . (یادداشت بخط دهخدا) :</sp
سبزنگلغتنامه دهخداسبزنگ . [ س َ زَ ] (ص مرکب ) زنگ آلود. (آنندراج ). || (اِ مرکب ) پورمک و قارچهای کوچک ذره بینی که از اثر هوا و حرارت مرطوب در روی مواد حیوانی و نباتی پدید می آید و آنها را فاسد و بدطعم میکند. (ناظم الاطباء).