بریجنلغتنامه دهخدابریجن . [ ب َ ج َ ] (اِ) تنوری که در آن کماج و نان سنگک پزند و به عربی فُرن گویند. (از برهان ) (آنندراج ). و رجوع به برزن و بریزن شود. || تابه ای که از گل سازند و بر زبر آن نان پزند. (از آنندراج ). بَریزَن . برزن .
بریجنفرهنگ فارسی معین(بِ جَ) (اِ.) = بریزن . برزن : تابة گلین یا سفالین که روی آن نان پزند؛ اجاق ، تنور.
برزنفرهنگ فارسی عمید۱. قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه؛ کوی؛ محله.۲. شعبهای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی میکند.
برزنلغتنامه دهخدابرزن . [ ب َ زَ ] (اِ) برزین . کوی . (صحاح الفرس ). کوچه و محله . (برهان ). کوچه . (غیاث اللغات ). سرکوچه و محلت باشد. (اوبهی ). محلت . (صحاح الفرس ). قسمی از شهر. محله : آمد آن نوبهار توبه شکن پرنیان گشت باغ و برزن و کوی . <p class="author
برزنلغتنامه دهخدابرزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای به مرو متصل به بزماقان . || نام قریه ٔ دیگری به مرو متصل به باغ در دو فرسنگی مرو. (یادداشت مؤلف ).
بریزنلغتنامه دهخدابریزن . [ ب َ زَ ] (اِ) بریجن . تنور کماج پزی . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به بریجن شود.