برگستوانفرهنگ فارسی عمیدروپوش و زره مخصوصی که هنگام جنگ بر تن میکردند یا روی اسب میانداختند: ◻︎ همه زیر برگستوان اندرون / نَبُدشان جز از چشم از آهن برون (فردوسی: ۱/۱۳۸).
برگستوانلغتنامه دهخدابرگستوان . [ ب َ گ ُس ْت ْ ] (اِ مرکب ) مأخوذ از کُست در پهلوی به معنی پهلوو سو و کنار، و در فارسی نیز کشت یا کست بهمین معنی است . کستی یا کشتی در پازند و فارسی به معنی کمر و مطلق رشته و بندی که به میان بندند. «ان » در آخر کلمه پسوند اتصاف است . و در گرشاسب نامه بجای برگستوا
برگستوانفرهنگ فارسی معین(بَ گُ) (اِمر.) 1 - زره . 2 - پوششی که در قدیم به هنگام جنگ بر روی اسب می افکندند یا خودشان می پوشیدند.
برگستوان کشلغتنامه دهخدابرگستوان کش . [ ب َ گ ُس ْت ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ برگستوان . حامل برگستوان . || برگستواندار. برگستوان پوشیده : همان پیل برگستوان کش هزارکه بگریزد از بوی ایشان سوار.فردوسی .<
برگستواندارلغتنامه دهخدابرگستواندار. [ ب َ گ ُس ْت ْ] (نف مرکب ) دارنده ٔ برگستوان . مالک و صاحب برگستوان . || برگستوان پوشیده . برگستوان برتن دارنده . برگستوان افکنده . با پوشش برگستوان . تن به برگستوان پوشیده اعم از اسب و پیل یا مرد جنگی : بسی پیل برگستواندار پیش هم
برگستوانورلغتنامه دهخدابرگستوانور. [ ب َ گ ُس ْت ْ وان ْ وَ ] (ص مرکب ) برگستواندار. تن به برگستوان پوشیده . در برگستوان رفته . با پوشش جنگ : مرا گفته بود او که با صدهزارزره دار و برگستوانور سوار. فردوسی .سپاهش فزون نیست از صدهزارعنا
برگستوان کشلغتنامه دهخدابرگستوان کش . [ ب َ گ ُس ْت ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ برگستوان . حامل برگستوان . || برگستواندار. برگستوان پوشیده : همان پیل برگستوان کش هزارکه بگریزد از بوی ایشان سوار.فردوسی .<
برکستانلغتنامه دهخدابرکستان . [ ب َ ک ُ ] (اِ مرکب ) بر وزن انگشتان ، مخفف برکستوان باشد و آن پوشش است که در روز جنگ پوشند و بر اسب هم پوشانند. (برهان ). برکستوان . برگستوان . رجوع به برگستوان شود.
برگستوان کشلغتنامه دهخدابرگستوان کش . [ ب َ گ ُس ْت ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ برگستوان . حامل برگستوان . || برگستواندار. برگستوان پوشیده : همان پیل برگستوان کش هزارکه بگریزد از بوی ایشان سوار.فردوسی .<
برگستواندارلغتنامه دهخدابرگستواندار. [ ب َ گ ُس ْت ْ] (نف مرکب ) دارنده ٔ برگستوان . مالک و صاحب برگستوان . || برگستوان پوشیده . برگستوان برتن دارنده . برگستوان افکنده . با پوشش برگستوان . تن به برگستوان پوشیده اعم از اسب و پیل یا مرد جنگی : بسی پیل برگستواندار پیش هم
برگستوانورلغتنامه دهخدابرگستوانور. [ ب َ گ ُس ْت ْ وان ْ وَ ] (ص مرکب ) برگستواندار. تن به برگستوان پوشیده . در برگستوان رفته . با پوشش جنگ : مرا گفته بود او که با صدهزارزره دار و برگستوانور سوار. فردوسی .سپاهش فزون نیست از صدهزارعنا