برنجاسففرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو با ساقۀ راست و سفید و برگهای بریدۀ سبز و قزمز که مصرف دارویی دارد.
برنجاسفلغتنامه دهخدابرنجاسف . [ ب ِ رِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب برنجاسپ که گیاه بوی مادران باشد. (از برهان ). حبق الراعی . (از منتهی الارب ). قیصوم است و از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی : قراباذین ). به عربی قیصوم و به فارسی برتراسک و بوی مادران که قسمی از افسنتین است و به هندی گنده مار است . (
برنجاسهلغتنامه دهخدابرنجاسه . [ ب ِ رِ س َ / س ِ ] (اِ) برنجاسف که گیاهی است . (از ناظم الاطباء). رجوع به برنجاسف شود.
شویلةلغتنامه دهخداشویلة. [ ] (ع اِ) برنجاسف . شویلی . (مفردات داودضریر انطاکی ص 225). رجوع به شویلا و برنجاسف شود.